دوشنبه ۳ دی
سراپرده ی رویا شعری از رضا حیدری نیا
از دفتر شعرناب نوع شعر
ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۰ ۱۲:۳۴ شماره ثبت ۴۳۵۲
بازدید : ۹۷۰ | نظرات : ۲۷
|
آخرین اشعار ناب رضا حیدری نیا
|
دوش ما را به سراپرده رویا بردند سینه را باز نمودند و دل از جا بردند ز غم هجر تو چون سینه ما چاک زدند هر چه در این دل ما بود به یغما بردند وآنزمان صورت عشق تو به دل نقش زدند وز همین ره دل درمانده به سودا بردند تا که نالیدم از این غارت و فریاد زدم جمله دلبرکان روی به حاشا بردند هر کسی را به طریقی بربودند دلش دل ما از ره آن دیده شهلا بردند عجب از عافیت شهرم و از محتسبش که زما هر چه ربودند هویدا بردند رسم تاراج دل آیین مهان است اگر پس چرا اینهمه را از من ِ تنها بردند؟ گر نباید که به کامی برسم زین همه حسن دل وامانده چرا بهر تماشا بردند؟ نکته ای هست در این باره که رندان دانند حکمتی هست در این قافله کز ما بردند یارب این حال مرا خلق جنونش خواندند این چه ظنیست که بر عاشق شیدا بردند؟ راحت دل بنهادند و پی سود شدند وین چه سودیست که این قوم ز دنیا بردند؟ عیب تحریر مدارید که رندان جهان مانده اند از عمل و روی به انشا بردند گو به زاهد که از این بیش تقلا نکند که به یک سجده دل پاک به بالا بردند دوش می گفت به ما رحمت فیض ازلی مژده بادا که دلت بهر مداوا بردند
گو رضا را که تعجب مکن ار باز تو را همچو یک قطره ی جامانده به دریا بردند
سروده شده در زمستان ۱۳۷۷
|
|
۱ شاعر این شعر را خوانده اند
Guest
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.