شب آرام ، من تنها
سکوت
مانند سوتِ وحشت قطاری از ریل خارج شده
لحظه ای کوتاه
چشمان تار
به تو می اندیشم ...
در دلم زمزمه ای بار دگر
ای که بی تو خودمو ...آمدی در بام دل ......
به زلالی یک قطره ی آب
به صدای چکه ی قطره ای در سطلی آب
نگاهت از پس ذهنم گذشت
و درونم ناگهان لرزید ...
یاد سهراب بخیر
چه درونم تنهاست
من چه تنهایم بانو
کاش می شد نوشت
من چه سبزم امروز...
و درونم ناگهان لرزید
به درک راه نبردیم به اکسیژن آب
نفس عمیق میکشم و جانانه خودم را ادارک میکنم
ممممممممممممممممممممممممممممممممممم هاه
فهمیدم ...! فکر توست
آری فکر توست ،فکر چشمان مستت
باری اندیشه ی نگاه گرمت
این روح من است
آری این روح من است در زیر قدم نامهربان جبر زمان و مکان ...
بسان موریانه ای بی تقصیر
"در عاشقی گزیر نباشد ز ساز و سوز / استاده ام چو شمع مترسان ز آتشم"
"عشق دردانه ست و من غواص و دریا میکده /سر فرو بردم در آن جا تا کجا سر برکنم"
تقدیم به همه مهربانان
به شعر ناب خوش آمدید
عالی بود