جمعه ۲ آذر
آرامش اجباری شعری از سجاد سبحانی
از دفتر آرامش اجباری نوع شعر سپید
ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۳ دی ۱۳۹۴ ۰۱:۵۷ شماره ثبت ۴۳۲۸۰
بازدید : ۳۴۵ | نظرات : ۱۱
|
آخرین اشعار ناب سجاد سبحانی
|
می نشت کنار پنجره
پای حرف های شب
گاهی دیدم
خودش را وسط دعوای باد و باران قاطی میکرد
به درختی که میرسید
جواب سلامش را میداد
در کنار رود
روی پله های پل
آب آرام در چشم هایش جاری می شد
برای پرنده های مهاجر غذا می ریخت
داستان های همه شان را گوش میداد
میخندید
عادتش شده بود
روی چمن ها دراز بکشد
شاید زمین از بقیه آهسته تر درد و دل میکرد
همه مورچه ها را
به اسم کوچکشان میشناخت
در خانه که نبود
ماهی های آکواریوم دلتنگش بودند
همیشه غرق سکوت بود
چشم هایش یک آرامش اجباری داشت
تمام عمر حرفی نزد
اما
مادر زاد
خداوند رازهای دنیا را به قلبش سپرده بود
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.