سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        رقصنده با گرگ

        شعری از

        مریم رستم زاده

        از دفتر شعرناب نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۹ آذر ۱۳۹۴ ۰۲:۰۶ شماره ثبت ۴۳۱۴۶
          بازدید : ۴۰۷   |    نظرات : ۳۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر مریم رستم زاده

        رقصنده با گرگ
        دستها بر گردنش همچون طنابِ دار
        زخم هر بوسه شبیه داغی از تکرار
         
        می کِشد یک «روح» را تا نیمه های شب
        باز امشب هم شده از «جسم» خود بیزار
         
        باز می اَشکَد میانِ بازوانِ خویش
        باز میپیچد نفس را در تنِ سیگار
         
        در کفن پیچِ گلویش طعنه ای مدفون:
        «بیصداتر گریه کن!شاید شود بیدار!»
         
        ایده هایی لخت با تن پوشی از حسرت
        میلِ«بودن»ها ولی از«نیست»ها سرشار
         
        کاش یک امشب زمستان بود و تنهایی
        خالی از «آتش» وَ تصویرِ«مُثُل» در غار
         
        کاش میشد یک تنه تا صبح ریسیدن
        پودِ شعری را که روزی میشود بر دار
         
        دستهای روحِ او در کِرمِ یک تصمیم
        پای جسمش منتهی در پیله ی اجبار
         
        بس به دیوارِ خودش کوبیده خشمش را
        دور تا دورش شده آماسی از آوار
         
        روزگاری در رکابِ «پنجره بودن»
        می دَوَد امروز اما یک نفس «دیوار»
         
        همچو «مونادِ» غریبی، بی در و روزن
        بی تفاوت در نگاه یار و هم اغیار
         
        مادیانِ وحشیِ دیروزِ دشتِ شاد
        کرده امشب بغض را با اشک خود تیمار
         
        یک «گلستان» آرزو را داد دستِ باد
        شد خزانِ قاصدک هایش سفیرِ«نار»
         
        مثل آنکه دست خود را ول کند عمداً
        در خیابان های دورانی که رفت انگار
         
        در هجوم بهت و هذیانِ شلوغی ها
        بازگشته کودکِ جامانده ی تب دار
         
        کودکی هایی پر از تصویر و صوت شک
        با سرودِ سوز و سیمایِ سکوتِ ساز
         
        یک خدای مقتدر با طرحی از لبخند
        مثل صورت های «رهبر» اول اخبار
         
        از کلاسِ درس،اسماعیل ها رفتند
        سیلِ قربانیِ طرحِ جنگِ با کفار
        ...
        کودکی آهسته وارد میشود در خواب
        پاره می گردد نخِ پوسیده ی افکار
         
        مثل آنکه خط قرمزها شده باور
        به کبودیِ تنِ شعری چنین بیمار
         
        باخته قافیه را،محکومِ بی وزنی ست
        بر ردیفِ اتهاماتش نظر دشوار
         
        ..
        «آب؟»،«نه!»،آهسته می دزدد نگاهش را
        دست های کوچکی در پاچه ی شلوار
         
        باز فصلِ بارشِ تاریکِ تشویش است
        امتزاج شرم و بویِ تندیِ از ادرار
         
        «زودتر باید بپوشی رختِ نقش ات را
        بازگردی رویِ سن بازیگرِ بی عار!»
         
        دود را پس می زند باید به پا خیزد
        انقلابِ تازه ای در مشتِ استعمار
         
        ذهن او با گرگها رقصیده شب تا صبح
        باز روز آمد،«بخواب! دست از سرت بردار!»
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5