ای به داد من رسیده تو روزهای خود شکستن
ای چراغ مهربونی تو شبای وحشت من
وقتی هر ثانیه شب طپش هراس من بود
وقتی زخم خنجر دوست بهترین لباس من بود
تو با دست مهربونی به تنم مرهم کشیدی
برام از روشنی گفتی پرده شب رو دریدی
ای تبلور حقیقت توی لحظههای تردید
تو شب رو از من گرفتی تو من رو دادی به خورشید
اگه باشی یا نباشی برای من تکیهگاهی
برای من که غریبم تو رفیقی جونپناهی
ایرج جنتی عطایی
شوروغرل وخاطره افتاده به جانم
ای عشق ،ترادارم ودارای جهانم
مسکین وفقیرم به درخانه ی معشوق
اما به نگاه دگران حاکم وخانَم
هرچندکه سوزانددلم رابه کلامش
لیکن بدهداذن،فدایش دل وجانم
ترکم نکندچونکه خودش خوب بداند
بی طلعت رویش،نفسی زنده نمانم
اوشاه جهانست ودلم بنده ی درگاه
بابیندگیش،محترم خرد وکلانم
ای مدعیان طعنه زنیدم که شوی پیر؟؟!!
درعشق شود گرچه سرم پیر،،جوانم
چون قافیه ام سخت به تنگ آمده یاران
گرخزده بگیریدبلندست فغانم
.............................................
تقدیم به بهترین دوستم به پاس همه ی خوبیهایش
کسی که زمانی که لبه ی پرتگاه مرگ بودم پشتیبانم شد
برایش یک جهان عشق راآرزومندم
...........................................................................................
نمی دانم کجایی یارخوبم
ولیکن ازصمیم قلب گویم
الهی سبزباشد آن رقیبی
که عشقش مایه ی آرامش توست
زخم زبان هم نزنید
متشکرم