سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 25 فروردين 1404
  • روز بزرگداشت عطار نيشابوري
16 شوال 1446
    Monday 14 Apr 2025

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      هر كه كسي را در گناهي رسوا كند چنان است كه آن گناه را خود كرده است و هر كه مؤمني را به چيزي سرزنش كند از دنيا نرود تا آن را خود بكند.حضرت محمد (ص)

      دوشنبه ۲۵ فروردين

      عصرِ.....تو بگو!

      شعری از

      وحیده پوربافرانی

      از دفتر مکافات نوع شعر نیمائی

      ارسال شده در تاریخ پنجشنبه ۷ آبان ۱۳۹۴ ۱۴:۵۴ شماره ثبت ۴۱۷۱۶
        بازدید : ۷۸۶   |    نظرات : ۵۵

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر وحیده پوربافرانی

      عصر سرب است و سکوت
      و تمدن همچون
      خنجر آخته ای بر رگِ باورهامان
      می خزد نرم و روان
      عصر خاکستر و خون است و در این خبط آباد
      محتضر ذهنِ زمین
      خفته در سردی سرداب سقوط
      به کجا می رود این نسل قرین با حِدّت
      به چه می نازند این
      خلق افکنده به تالابِ هبوط

      عصر وَهم است و جنون
      ثقلِ حُریت و ناموس و شرف
      گشته در خاطر فرسوده ی اَبناءِ بشر چون کاهی
      می توان یافت کجا ردّی از آزادی محض
      جز در افسانه و تمثیل و حکایت شاید
      یا به پیشانی میدانگاهی

      قرنِ پوشاندن پیراهن حق است بر اندامِ دروغ
      همچنان می تازند
      بر تنِ عهدِ الست عصیان ها
      گو به تاراج بَرَد عاریه جان را که دگر
      بد به یغما رفته ست
      گوهرِ فطرت ما در کنفِ هذیان ها

      عصر تخریبِ دل است
      در دلِ مهلکه ای تیره به فرمانِ هوس
      عشق ها نبض اساطیریِ شان
      بی گمان رو به فناست
      گرچه ما آدَمَکان
      وارثانِ هنرِ توبه و استغفاریم
      لیک در خاطرِ آفت زده ی عاجزمان
      زهرِ تخریبِ تقدّس باقیست
      خوف از غیرِ خداست

      قرنِ درد آلودی ست
      و کژی رمز صمیمیت و یکرنگی را
      با وَلَع بلعیده ست
      آدمیزاد مگر متّحدِ جنبشِ بی عاری گشت
      که درونِ دژِ نامرئیِ دون پروَری اش
      رگِ خونخواهی اش از جور و ستم خشکیده ست

      عصر سرب است آری
      و چنان طایفه ام معتکفِ نسیان اند
      که در این گاهِ تعدّی گویی
      زده ماری به عدم چنبره بر فطرتِ ما
      تو بگو تا به کجا غرقه ی مردابِ گناه
      تا به کِی راکد و آلوده و طرد
      تو بگو!...
      تا کجا...............بی پروا؟!.....
      ۱
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      معصومه خدابنده

      ما که رسوای زمینیم چه حسرت که شبی ا مشت تمان پیش اهالی زمان وا بشود
      المیرا قربانی

      نیست بر لوح دلم جز الف قامت یار اا چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم
      سیده نسترن طالب زاده

      س با واژه های کاری میکرد کنده کاری ااا بر روح نازک من ااا الواح ماندگاری اااا چون دارکوب میکاشت بر گوشه دل من ااا از شوق از تپیدن از عشق یادگاری ااا از شب عبور میداد سررشته های نوری ااا با ناوک نگاهش میکرد زرنگاری اا گفتم تو را چه حاصل زین رنجهای بیگنج ااا گفتا که میتراشم هر لحظه ای نگاری اااا از شادروان دکتر روحانی ااا تقدیم به پادشاهان سرزمین معنی ااا معلمان و اساتید بزرگوار ااا با مهر دوصدچندان
      شاهزاده خانوم

      ا گفتم چشاتو وانکن دنیا پراز گرگه ااا گفتم چشاتو وا نکن دنیا که دنیا نیس ااا رو ابر و باد و موج و دریا خونه باید ساخت ااا این خاک خنجرخورده دیگه خونه ی ما نیس
      محمد رضا خوشرو (مریخ)

      وکجایِ این شبِ تیره بیاویزم بیاویزم قبایِ ژنده خود را قبایِ ژنده خود را

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1