سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 3 ارديبهشت 1404
  • روز ملي كارآفريني
  • روز بزرگداشت شيخ بهايي
25 شوال 1446
  • شهادت حضرت امام جعفر صادق عليه السلام، 148 هـ ق
Wednesday 23 Apr 2025

    حمایت از شعرناب

    شعرناب

    با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

    ساده ترین درس زندگی این است ،هرگز کسی را آزار نده.ژان ژاک روسو

    چهارشنبه ۳ ارديبهشت

    کوچک ترین سرباز

    شعری از

    علی اصغر اقتداری (حرمان)

    از دفتر آواز های زخمی نوع شعر چهار پاره

    ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۲۸ مهر ۱۳۹۴ ۲۰:۵۲ شماره ثبت ۴۱۵۰۵
      بازدید : ۸۶۸   |    نظرات : ۱۲۴

    رنگ شــعــر
    رنگ زمینه
    دفاتر شعر علی اصغر اقتداری (حرمان)
    آخرین اشعار ناب علی اصغر اقتداری (حرمان)

    کوچکترین سرباز

    ظهر بود و بی امان،امواج تف؛
    می وزید و خاک، آتش می گرفت
    تشنه ی وامانده در این گیرودار؛
    با لب صد چاک ،آتش می گرفت
    ***
    خاکِ داغ و های های تشنه ها
    خیمه ها را درد باران کرده بود
    خیمه ای را از عطش در التهاب؛
    خیمه ای را شعله در جان کرده بود
    ***
    تشنگی در اوج بیداد و فرات؛
    شرمسار از کام خشک کودکان
    شعر تلخ و صبر سوز«العطش»
    بود جاری بر لب پیر و جوان
    ***
    عشق مردی،اندکی آن سوی تر
    در هجوم فتنه و بیداد بود
    در همان حال آرزوی قلبی اش
    دشمنان خویش را ارشاد بود
    ***
    گفت:آیا هست در جمع شما؛
    تا مرا در امر دین یاری کند؟
    بگسلد پیوند خود را از یزید
    از مرام من طرفداری کند؟
    ***
    خار ها با تیغ های جهل خود؛
    طعنه اما بر شقایق می زدند
    دست های جهل با فرمان بغض؛
    سنگ بر قرآن ناطق می زدند
    ***
    عطر«هل من ناصرِ»سلطان گل ؛
    با مشام خارها بیگانه بود
    آن که شد سر مست از این عطر مدام؛
    بلبلی از عشق گل دیوانه بود
    ***
    بلبل شش ماهه ای لب باز کرد
    تا بگوید راز خود با باغبان
    با زبان بی زبانی حرف زد
    از تب پرواز خود با باغبان
    ***
    با لب خشکیده از سوز عطش
    گفت :ای بابا!هوا دارت منم
    یاورانت در تف و خون خفته اند
    دیگر اکنون آخرین یارت منم
    ***
    با همین قنداقه و لب های خشک
    می شوم کوچک ترین سرباز تو
    بلبل خود را فدای عشق کن
    تا شود هم بال با پرواز تو
    ***
    تا شود اثبات مظلومیّتت
    باید این خون نامه را امضا کنم
    با نثار خون خود در این زمین
    دشمن دین تو را رسوا کنم
    ***
    رفت و تیر حرمله بیداد کرد
    آسمان گلرنگ شد از خون او
    تا قیامت اشک باران می کند؛
    شیعیان را قصه ی تیروگلو
    ۱
    اشتراک گذاری این شعر

    نقدها و نظرات
    تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


    (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
    ارسال پیام خصوصی

    نقد و آموزش

    نظرات

    مشاعره

    کاربران اشتراک دار

    محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
    کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
    استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
    1