سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 3 دی 1403
    23 جمادى الثانية 1446
      Monday 23 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        دوشنبه ۳ دی

        قصه مشك

        شعری از

        سلیمی

        از دفتر شعرناب نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۲۴ مهر ۱۳۹۴ ۰۹:۱۰ شماره ثبت ۴۱۳۸۹
          بازدید : ۲۵۱   |    نظرات : ۱۱

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر سلیمی

                       قصهء مشك
        شهادت حضرت اباالفضل روحي فداه
         
         حسين بود و حرم بود و شمارش انفاس
        محاصره ، عطش و مردمِ نمك نشناس
         
        صداى العطش خيمه ها رسد به سما
        به اهل بيت نبوت بسته آب اَشْقَى النّٰاسْ
         
        چو آمدش به قمر امرِ حضرتِ مولا
        گرفت راهِ فرات او ز معبرى حساس
         
        بزد به قلب سپاه و شكافت دريا را
        كه حيدري دگر است او اَر آورى به قياس
         
        نمود روىِ فريبا آب علقمه به قمر
        ادب چو ديد ز شرمش ادب نمود و هراس
         
        به مكر و حيلت أعداء دو دست گشته قلم
        به ضربتى به سرش تيره شد قمر ز اساس
         
        عَلَم زمين بفتاد و اميد از كف رفت
        چو  تيرِ حرمله آمد به چشم همچون داس 
         
        سر و علم كه دو ديده فداىِ شمس ولا
        به سينه مشكِ سكينه گرفته با وسواس
         
        چو تير خصم فرود آمدش به پيكر مشك
        چه خون دل به جگر شد ز تن برفت حواس
         
        صداى هلهله برپا ز لشكر أعداء 
        به آن زمان كه بريد آن عَلَم ز دستْ تماس
         
        اميد شمس ولايت به يأس شد ز غمت
        چو آمدش به زمين پيكرت ز زين عباس 
         
        صداى نالهء زهرا گرفته ميدان را
        وجب وجب ز تنت بر هواست عطرِ ياس
         
        عجب نبود كه مولاىِ خود "اخا" خواندى
        كه مادرش"وَلَدي" خوانَدَت چه با احساس
         
        كمان شده ز غمت قامت سرو حسين
        ز زخم و نيشِ زبانِ جماعتِ خناس
         
        سپهبد شه دين پر كشيد سوى خدا
        و شاه بهر شهادت بخواست كهنه لباس
         
        سليمى
        ساعت ١٢/٥٠ مورخه ١٣ تيرماه ١٣٩٤
         
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5