سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 15 مهر 1403
    3 ربيع الثاني 1446
      Sunday 6 Oct 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۱۵ مهر

        قصه مشك

        شعری از

        سلیمی

        از دفتر شعرناب نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۲۴ مهر ۱۳۹۴ ۰۹:۱۰ شماره ثبت ۴۱۳۸۹
          بازدید : ۲۴۲   |    نظرات : ۱۱

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر سلیمی

                       قصهء مشك
        شهادت حضرت اباالفضل روحي فداه
         
         حسين بود و حرم بود و شمارش انفاس
        محاصره ، عطش و مردمِ نمك نشناس
         
        صداى العطش خيمه ها رسد به سما
        به اهل بيت نبوت بسته آب اَشْقَى النّٰاسْ
         
        چو آمدش به قمر امرِ حضرتِ مولا
        گرفت راهِ فرات او ز معبرى حساس
         
        بزد به قلب سپاه و شكافت دريا را
        كه حيدري دگر است او اَر آورى به قياس
         
        نمود روىِ فريبا آب علقمه به قمر
        ادب چو ديد ز شرمش ادب نمود و هراس
         
        به مكر و حيلت أعداء دو دست گشته قلم
        به ضربتى به سرش تيره شد قمر ز اساس
         
        عَلَم زمين بفتاد و اميد از كف رفت
        چو  تيرِ حرمله آمد به چشم همچون داس 
         
        سر و علم كه دو ديده فداىِ شمس ولا
        به سينه مشكِ سكينه گرفته با وسواس
         
        چو تير خصم فرود آمدش به پيكر مشك
        چه خون دل به جگر شد ز تن برفت حواس
         
        صداى هلهله برپا ز لشكر أعداء 
        به آن زمان كه بريد آن عَلَم ز دستْ تماس
         
        اميد شمس ولايت به يأس شد ز غمت
        چو آمدش به زمين پيكرت ز زين عباس 
         
        صداى نالهء زهرا گرفته ميدان را
        وجب وجب ز تنت بر هواست عطرِ ياس
         
        عجب نبود كه مولاىِ خود "اخا" خواندى
        كه مادرش"وَلَدي" خوانَدَت چه با احساس
         
        كمان شده ز غمت قامت سرو حسين
        ز زخم و نيشِ زبانِ جماعتِ خناس
         
        سپهبد شه دين پر كشيد سوى خدا
        و شاه بهر شهادت بخواست كهنه لباس
         
        سليمى
        ساعت ١٢/٥٠ مورخه ١٣ تيرماه ١٣٩٤
         
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1