وفای عشق
ساقیامست نیم جام دگر می خواهم
باده ای پرشده از خون جگر می خواهم
غم شده حمله ورم تیغ وسپر می خواهم
تشنه چشم رفیقم که نظر می خواهم
خوش بود گر نظری برسوی ما سازکند درشادی به رخ عاشق خودبازکند
مدتی رفت که من عاشق رویش گشتم
بیخود وبی جهت ،آواره به کویش گشتم
پشت سر سلسله بند سر ومویش گشتم
غنچه ای بود که من شاهد بویش گشتم
این زمان سروری باغ وگلستان دارد
بلبل مست وغزلخوان فراوان دارد
چون شبی بود که من شمع وچراغش گشتم
چون گلی پرورش روح ودماغش گشتم همه جا را زغم ودرد و فراقش گشتم
چو ندیدم رخ او باز سراغش گشتم
هرکجا رفت از اوبوی گل و ریحانست
همه کس از روی اوعاشق وسرگردانست
کس نداند که چنین واقف حالت هستم
عاشق روی تو ومحو جمالت هستم
هرکجا روی نمائی به خیالت هستم
مدتی رفت که در فکر وصالت هستم
جان من اینهمه غدار نمی باید بود
کشتن عاشق بیمار نمی دارد سود
از سر خشم به ما کرده نظر یعنی چه؟
روی از دیدن ما راه دگر یعنی چه ؟
امتحان من از این خوف وخطر یعنی چه؟ نکنی دیگر ازاین (کوچه )گذر یعنی چه؟
تومپندار که این عارف عاشق نبود همنشینی تورا آدم لایق نبود
اینچه مهریست مرا باز فراموش کنی
جام وپیمانه عشق دگری نوش کنی
از برای همگان باز تو آغوش کنی
منت است برسرمن گرسخنم گوش کنی
نی زتو جنت ونی ملک ومکان میخواهم
هرچه بر وفق مراداست چنان میخواهم