يکشنبه ۲ دی
|
دفاتر شعر بهاءالدین داودپور تخلص بامداد
آخرین اشعار ناب بهاءالدین داودپور تخلص بامداد
|
آه فقیران
هوای سردزمستان
چوسوزوآه فقیران
ازابربرف وبوران
اززمین ناله ودردبی درمان
دردندارومسکین
دردضعیف غمگین
مسکین دلی پرزنفرت وکین
ازجورروزگاربی رحم
باقامتی خمیده وسری درحالت تعظیم
سرفروبرده برته مانده ی کاسه ی خالی
افسرده وبیحالی نومیده وناکامی
ازخوردن یک وعده ی شامی
بااین همه بدنامی بااینهمه ناکامی
به رختخواب رنگ پریده فرومی رود
سربه بالش کهنه وپاره می برد
زشدت گشنگی وسرما
چون کرم به دورخویش لول می خورد
تن رنجوروخسته
پروبال بشکسته وبخت برگشته
غصه ها بی شمارند
دانه های برف وباران ناتمامند
ازبرون باد وبوران می دمید
ناگه صدایی شنید
ازکلبه ی بی زورق خویش
خزیدوبه زوررفت پیش
ازپشت پنجره ی بشکسته
ازدرون تاروپودازهم بشکسته
سایه ای دیدازدور چون فرشته ای پرنازوپرنور
خرامان وپرشور لبخندزنان وپرسور
نزدیک ترصدایش کردباشور
درمانده وخسته باآخرین توان وزور
آخرین نگاه درامتداد پگاه
کردسلام فرشته
برعابری که نامه اش بنوشته
سیمایی درهم ورنگ پریده
چشمانی که غمین وپرسرشکه
دستی کشید
برآن تن سردوپردرد
درقامت مردمرگ بود ومرگ
دمی بگذشت
نفسش برهوای سردکلبه بنشست
مرغ دل ازقفس پرید
جان سوی جانانش رسید
(خبر)
اغنیاازفقرانیست خبر
روبهان ومفلسان نیست جگر
طوطیان رابه خزان نیست شکر
مردی ومردانگی نیست مگر
این جهان فانیه وهست گذر
گوییاعابران میل نباشدبه سفر
لحظه هازودبروندهرزوهدر
مردمان بهردونانی به خطر
قلیل خلقی درقصروانبوهی به کپر
باتقدیم بهترینهابه شماگرامیان بهاءالدین داودپور(بامداد)
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.