پنجشنبه ۲۹ آذر
غروب آدینه شعری از رضا صفائی
از دفتر عاشقانه ها نوع شعر نیمائی
ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۵ شهريور ۱۳۹۴ ۱۹:۴۰ شماره ثبت ۴۰۳۴۵
بازدید : ۳۳۵ | نظرات : ۲۰
|
آخرین اشعار ناب رضا صفائی
|
چه زیبا صبحی بود آن آدینه
اولین نگاهم به رقص لبانت بود که چه زیبا گوش هایم را نوازش میداد با گفتن جانم هایش
و من مست در گندمزار طلاییه موهایت به چشمانت خیره شده بودم
آری چشمانت
که سر منشائیست برای شعرهای من
وچه عاشقانه رقصی بود بی هوای گذر زمان
اما به ناگاه دلت گرفت ...
حس میکردم غروب آدینه را
هرچه گشتم نبودی
نه صدایی
نه نگاهی
دلم شکست از این همه فاصله
اما من دوووستت داشتم
کاش بودی تا با حس بوئیدن لبانت
تورا شعر می کردم
کاش عمق احساسمو لمس میکردی
منی که سطر سطر عاشقانه هایم بوی تورا میدهند
کاش بودی تا در گرمای آغوشت به پرواز در میامدم
و در گندم زار موهایت عاشقانه میرقصیدم
آری
این دل شکستگی تقصیر تو نبود
غروبهای جمعه دلگیرن
تو محکومی به دوست داشتن ...
میدانم شب که شد من شاعر میشوم
چون تو میآیی ومن
باز مست در گیسوان موهایت به چشمانت خیره میشوم
و با رقص لبانت که مرا صدا میزنند دلبری میکنم ...
#رضاصفائی ....
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.