سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 5 آذر 1403
  • روز بسيج مستضعفين، تشكيل بسيج مستضعفين به فرمان حضرت امام خميني -ره-، 1358 هـ ش
24 جمادى الأولى 1446
    Monday 25 Nov 2024
      مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

      دوشنبه ۵ آذر

      ترن

      شعری از

      حامد خنجری عیدنک

      از دفتر هذیان نوع شعر مثنوی

      ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۰ شهريور ۱۳۹۴ ۱۹:۴۴ شماره ثبت ۴۰۲۲۱
        بازدید : ۳۶۵   |    نظرات : ۸

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر حامد خنجری عیدنک

      سینه از کینه و صد بغض شکایت دارد
      سرخی مردمک از درد حکایت دارد
      چشم باران زده ی من، که شرُشُر می کرد
      ایستگاهی که مرا ساده تصور می کرد
      سوت... از دور سراپایِ مرا... می سوزد
      رهگذر خیره به من، چشم به من می دوزد
      سردیِ چشمِ تو چون صاعقه بر من می زد
      و تِرَن حرف تو و حرف ز رفتن می زد
      و تِرَن آمده بود تا که تو را دور بَرَد
      در پیِ ثانیه ها دشنه به قلبم بزند
      سوت ها نقشِ غمی بود به روح و تنِ من
      سوت از آخرِ این بازیِ بی بُرد سخن _ ....
      گفت و بگذشت کنارِ منِ از خویش رها
      سوت ها از پیِ من رفت به درگاهِ خدا
      سوت می زد دورانی بکند مغزم را
      سوت می زد به تباهی بکشد نبضم را
      سوت می زد و جهان در سرِ من می رقصید
      آه ... این رهگذرِ سرد به من می خندید؟
      سوت ها... در پیِ هر سوت خراشی دارم
      سوت می زد و من از عمقِ غمم می بارم
      ارتشِ شورویِ سرخ به جنگ آمده بود
      سوت می زد، دلِ خونین به تنگ آمده بود
      انفجاری پیِ هر سوت زدن در من بود
      یک تی اِن تی پیِ هر لحظه ی دل کندن بود
      سوت نه... نعره زنان بانگِ جدایی سر داد
      سوت می زد رمق از تیشه ی فرهاد افتاد
      سوت می زد که بمیرم... که بمیرم... مُردم
      قی شد از من همه از عشقِ تو هر چه خوردم
      سوت می زد ته تنهاییم لنگر بزنم
      سوت می زد که دل از عالم و آدم بکنم
      ............
      آه از خاطره ی تیره ی یک آبانی
      آه و افسوس نه رفتی و... نه هم می مانی
      حاند خنجری عیدنک
      آبان 1393
      ۱
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1