دوشنبه ۵ آذر
ترن شعری از حامد خنجری عیدنک
از دفتر هذیان نوع شعر مثنوی
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۱۰ شهريور ۱۳۹۴ ۱۹:۴۴ شماره ثبت ۴۰۲۲۱
بازدید : ۳۶۴ | نظرات : ۸
|
دفاتر شعر حامد خنجری عیدنک
آخرین اشعار ناب حامد خنجری عیدنک
|
سینه از کینه و صد بغض شکایت دارد
سرخی مردمک از درد حکایت دارد
چشم باران زده ی من، که شرُشُر می کرد
ایستگاهی که مرا ساده تصور می کرد
سوت... از دور سراپایِ مرا... می سوزد
رهگذر خیره به من، چشم به من می دوزد
سردیِ چشمِ تو چون صاعقه بر من می زد
و تِرَن حرف تو و حرف ز رفتن می زد
و تِرَن آمده بود تا که تو را دور بَرَد
در پیِ ثانیه ها دشنه به قلبم بزند
سوت ها نقشِ غمی بود به روح و تنِ من
سوت از آخرِ این بازیِ بی بُرد سخن _ ....
گفت و بگذشت کنارِ منِ از خویش رها
سوت ها از پیِ من رفت به درگاهِ خدا
سوت می زد دورانی بکند مغزم را
سوت می زد به تباهی بکشد نبضم را
سوت می زد و جهان در سرِ من می رقصید
آه ... این رهگذرِ سرد به من می خندید؟
سوت ها... در پیِ هر سوت خراشی دارم
سوت می زد و من از عمقِ غمم می بارم
ارتشِ شورویِ سرخ به جنگ آمده بود
سوت می زد، دلِ خونین به تنگ آمده بود
انفجاری پیِ هر سوت زدن در من بود
یک تی اِن تی پیِ هر لحظه ی دل کندن بود
سوت نه... نعره زنان بانگِ جدایی سر داد
سوت می زد رمق از تیشه ی فرهاد افتاد
سوت می زد که بمیرم... که بمیرم... مُردم
قی شد از من همه از عشقِ تو هر چه خوردم
سوت می زد ته تنهاییم لنگر بزنم
سوت می زد که دل از عالم و آدم بکنم
............
آه از خاطره ی تیره ی یک آبانی
آه و افسوس نه رفتی و... نه هم می مانی
حاند خنجری عیدنک
آبان 1393
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.