خواندن دوباره شعری که برای تو نوشته بودم
کشیدن ناخن به فلس ماهی زنده را ماند
تمام مسیر های ذهنم ابری است
کدام فانوس کلامی دوباره
نشانم می دهد حتی کور راهی بسوی آرامش را
به افمار داغ فنجان چای که بالا می رود نگاه می کنم
بی تفاوتی سرد حبه قند را در دستم می چرخانم
حرارت سرخ دل عاشق سیگار را پک می زنم
باید عاشق بود تا شاعر شد ؟
یا می شود شاعر بود و عاشق شد؟
می خراشد عقربه هر ثانیه چهره ساعت را
دور تا دور من پر از هم پیاله های سکوت است
و تنفسم ذرات خاطرات معلق ایام مرده
نبضم صدایی شبیه زمزمه افسوس و آه دارد
می دانی حرفم چیست ؟
ناقوس این عبادتگاه زنگ صدای تو بود
سینه ای که قبله اش سمت طلوع ستاره ای
و نمازی که هر رکعتش خنده با باران
بید مجنونی که نشان راه و سایه سار تفاهم بود
گیسوان فرو ریخته اش را کدام دست شانه می کند
زیر سنگ روز ها ، عقربان در خنکای خاطرات به زخم زدن نشسته اند
من از خودم جدا شدم ، بریدم
منتظر حرف هایت نشسته ام ، منتظر اعتراف تو ...
روی تن شیشه ای شعری
قطره های اشک...
قطره های اشک ابری فرو می ریزد
که نمی دانم...
دست کدام باد را گرفته است
امیر جلالی