در دلم آشفتـــــگی امروز بلـــــــوا می کند
آدمی عاشق که هر دم فکر حـــوا می کند
آن دو ابروی کمان آخـــــــر دلم را می کشد
خانه را مملو ز عـــــطر و بوی حلوا می کند
دم به دم زنگ صـــــــــدایت خلوتم را بشکند
بسکه در گوشم تب عشق تو نجوا می کند
هیچ میدانی که قلبم از چه رو زندان شده ؟
چون سر بوسیدنت با عــــقل دعوا می کند
شهره شـــــهرم زبس با یاد تو پرســــه زدم
صحبتم را دیده ام قصـــــــاب و نانوا می کند
قبله ام چندیست ســــوی رب دیگر می رود
لیک مرتد بودنم را شیـــــخ فتـــــــوا می کند
کاش آغوش تو جای هیچ کــس جز من نبود
گرچه دســـتان تو از این کـــــــار پروا می کند
گل اگر رویت ببیند با چـــــه رویی گـــل کند ؟
بلبل خوشخوان فقط بهر تو لــب وا می کند
سوی مسجد گر روی رویت بپــوشان نازنین
پیشوایان را ســـــر زلف تو پســـــوا می کند
تا که لب وا می کنی دنیا همه ساکت شود
چون خدا هم گوش بر آن صوت شیوا می کند
منصور یال وردی
پسوا = پیرو (متضاد پیشوا )