سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 28 فروردين 1403
    8 شوال 1445
      Tuesday 16 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        سه شنبه ۲۸ فروردين

        ای شعر نوبت منه ....

        شعری از

        منصور یال وردی ( منصور)

        از دفتر من و تو نوع شعر چهار پاره

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۹:۱۶ شماره ثبت ۴۶۷۳۰
          بازدید : ۶۵۹   |    نظرات : ۱۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        آخرین اشعار ناب منصور یال وردی ( منصور)

        ای شعر بیتابم بیا امشب به بالینم
        یک ماجرای تازه در من صحنه سازی کن
        دفتر ، قلم، سیگار ، فندک ، در کنارم هست
        با واژه های درد، تو ، من ، عشق ، بازی کن
        ای درد پنهانم چرا ساکت شدی امشب؟
        ای غدهٔ بی رحمِ چرک آلودهٔ بدخیم
        زندانی ام کن در میان بند های خود
        ای نانجیبِ بی صفت، ای بدترین دژخیم
        رو کن تمام آنچه را در چنته ات داری
        بزمی میان کاخ تنهاییم برپا کن
        قربانی ام کن پیش پای دوستانت بعد
        با تکه های حنجرم  تصنیف اجرا کن
        اصلا بیا امشب خودت معشوقه من باش
        در بسترم مانند یک زن عشق بازی کن
        دستی بکش در بین مو هایم بسوزانم
        کبریت شو با جان خرمن عشق بازی کن
        نه خسته ام از بس که عاشق بوده ام٬ اینبار
        تو عاشق من باش ٬ من معشوق خواهم شد
        یک عمر از من انتقامت را گرفتی تو  
        شاید بساطی هم برای من فراهم شد
        یک عمر جان دادی به هر بی جان بی احساس
        ازجان خود جان می دهم امشب وجودت را
        با واژه آتش می کشیدی بر همه دنیا
        امشب به آتش می کشم بود و نبودت را
        امشب ترک های لبت با اشک می سوزد
        حالا تو هم طعم عطش  را مزّه خواهی کرد
        آن کاخ زیبایی که با جانت بنا کردی
        قربانی هر لرزه و پس لرزه خواهی کرد
        حالا تو هم مانند من معتاد خواهی شد
        هی کام می گیری و هی ناکام می مانی
        سیگارها در پیش پایت کوه می سازند
        می سوزی و در آتش خود خام می مانی
        تب میکنی سنگینی داغ حسادت را
        چشمان خیست با صدای آه می خوابند
        هی پنجه خالی میزنی هی اشک می ریزی
        خفاش ها هرشب کنار ماه می خوابند
        هی زیر لب شعری برایت تازه خواهد شد
        هی زیر لب تکرار در تکرار در تکرار
        هی پنجره هی قرص هی تیغ و رگ دستت
        هی خودکشی ٬ اینبار نه ٬ اینبار نه ٬ اینبار
        هر شب کنار پنجره تا صبح بیداری
        از بغض های بیصدا غم باد می گیری
        دفتر ٬ قلم ٬سیگار٬فندک٬ شعر می گویی
        حالا تو هم عاشق شدن را یاد می گیری
         منصور یال وردی
        ۴
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        جمیله عجم(بانوی واژه ها)
        دوشنبه ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۱۶:۵۰
        خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک
        درودددددددد
        بسیارزیبا بود خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        عباسعلی استکی(چشمه)
        دوشنبه ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۱۶:۵۸
        درود گرامی
        غمگین و زیباست خندانک
        صفیه پاپی
        دوشنبه ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۶:۵۴
        ........................... خندانک خندانک خندانک .............................
        حالا تو هم عاشق شدن را یاد می گیری...
        خندانک
        خندانک
        درود جناب منصور گرامی خندانک
        چهارپاره ی زیبااااایی بود خندانک خندانک خندانک
        دست مریزاااد خندانک خندانک خندانک

        ............................. خندانک خندانک خندانک ............................
        تقدیم به اهالی خوب شعر ناب:

        مرد و زن نشسته اند دور ِ سفره . مرد قاشقش را زودتر فرو می برد توی كاسه سوپ و زودتر می چشد طعم غذا را و زودتر می فهمد كه دستپخت همسرش بی نمك است و اما زن چشم دوخته به او تا مُهر تایید آشپزی اش را از چشم های مردش بخواند و مرد كه قاعده را خوب بلد است، لبخندی می زند و می گوید : \"چقدر تشنه ام !\"
        زن بی معطلی بلند می شود و برای رساندن لیوانی آب به آشپزخانه می رود . سوراخ های نمكدان سر ِ سفره بسته است و به زحمت باز می شوند و تا رسیدن ِ آب فقط به اندازه پاشیدن ِ نمك توی كاسه زن فرصت هست برای مرد.
        زن با لیوانی آب و لبخندی روی صورت برمی گردد و می نشیند . مرد تشكر می كند، صدایش را صاف می كند و می گوید : \" می دونستی كتاب های آشپزی رو باید از روی دستای تو بنویسن ؟ \"
        و سوپ بی نمكش را می خورد ؛ با رضایت
        و زن سوپ با نمكش را می خورد ؛ با لبخند!
        خندانک
        مهدی رفوگر
        دوشنبه ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۰۸:۰۸
        درود خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ای شعر بیتابم بیا امشب به بالینم
        یک ماجرای تازه در من صحنه سازی کن
        دفتر ، قلم، سیگار ، فندک ، در کنارم هست
        با واژه های درد، تو ، من ، عشق ، بازی کن
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        سيده فاطمه سيدپور (سپيده)
        دوشنبه ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۱۸:۲۳
        سلام بزرگوار
        بسيار غمگين بود ،و بسيار زيبا
        نجمه طوسی (تینا)
        دوشنبه ۱۳ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۱۸:۵۶
        سلام بر شاعر گرامی
        بسیار زیبا بود .
        💥💥💥💥💥💥💥💥💥
        💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
        همایون فتاح(رند)
        سه شنبه ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۵ ۱۶:۱۶
        صددسته ی گل تورا ازین شعر خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0