در
تنهاترين لحظه هاي زندگي ام
آن
زمان كه هست هيچكس در كنارم
آن
هنگام كه مي نوازد بغضي گلويم را
آن
دم که گرم می شود گونه هایم از اشک
تو
گوش مي دهي و من مي گويم
از
غصه هايم که پایانی نیست
از
اشک هایم که تمامی ندارد
از
روزهای ندیدن و دلتنگي هایم
تو
نگاهم می کنی و من مي گويم
از
روزي كه او قلبم را شكست
از
نامهربانی هایش که روا داشت به من
از
نزدیک اما دور بودنش
و
اما نمی کنم یادت در لحظه های غم
تو
گوش می دهی و من می گویم
از
شادی هایم که با او چشیدم
از
لبخندهایش که هدیه می دهد به من
از
شانه هایش که کوه شد برای آرامشم
تو
نگاهم می کنی و من می گویم
از
مهربانی هایش که شور زندگی می دهد مرا
از
اشتیاق دیدنش که کند می کند ثانیه ها را
از نگاهش که می لرزاند قلبم را
تو
گوش مي دهي بدون يك كلام قضاوتي از من
تو
عشق می ورزی به من
نه
چون آنان كه دليل مي خواهند براي عاشق شدن و عاشق ماندن
خدایا!
مرا
بشنو تا بگویم
مرا
ببین تا بگویم
بگویم از خودم
از مشکلات که یا آنها
مرا از پای می نهند یا من آنها را
خدایا!
صدایم را بشنو
فریادم را ببین
ببین مرا از خیل آدمیان
و دست گیرم باش
در تنهاترین لحظه های
زندگی ام
بگذار او را با تـــــــــــــــو
داشته باشم