سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 29 آبان 1403
    18 جمادى الأولى 1446
      Tuesday 19 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        سه شنبه ۲۹ آبان

        درد دل

        شعری از

        مرتضی اربابی حکم ابادی (مسیح)

        از دفتر دفتر اول نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۲۳ تير ۱۳۹۴ ۱۲:۵۹ شماره ثبت ۳۸۷۸۲
          بازدید : ۳۸۷   |    نظرات : ۴۹

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر مرتضی اربابی حکم ابادی (مسیح)
        آخرین اشعار ناب مرتضی اربابی حکم ابادی (مسیح)

        نمیدونم کجایی ، شاید الان تو کربـــــلا 
        شایدم داری میای ، با هم بریم به نینوا 
        جمکــران یا کربلا، هر جا که هستی مهربون 
        باش خدا به همراهت، اینو میگم بادل وجون 
        راستشو بهت بـگم ، عاشقتم یه عالمه
        با صفا برای تو، یه عالمه خیلی کمه
        خودمونیم میدونـــی، چشام هنوزم به دره     
        توی این دیوونه بازار ، دل من دربه دره
        آرزوی دیدنتـــ ، تـــوی دلــم مونده هنوز 
        وقتی از راه برسی ، گریه میبینی با چه سوز 
        وقتی از راه برسی ، آسمـونم آبی میشه
        تاریکی می ره و روزا همه آفتابی میشه
        وقتی از راه برسی، تمووم میشه غصه وغم 
        زندونی غربتت رها میشــــه کم کم و کم
        وقتی از راه برسی ، صدای پاتو بشنوم 
        چینی نازک تنهایی رو با تــو میشکنم 
        دست و پامو گم کنم یا که سـرم رو بشکنم؟
        حالا که دیراومدی ، گلــــه کنم یا نکنم؟
        قربونی جلوی پات ، چـی بذارم خوشت بیاد؟
        اصلا از خونریزی آقاجون،تو هم خوشت میاد؟
        بعد این همه گله، بذار یه اعتراف کنم 
        واسه دیدن تو ، باید دلـم رو صاف کنم 
        رسم عاشقی اینه وقتی که یارو میبینی 
        گله ها یادت بره، وقتی کنارش میشینی 
        عاشقـــای تو همه ، مثل غلام زر خرید 
        توی عاشقی مرادی و همه اونهــا مرید 
        عاشقاتو میبینم ، فکـر نکنی که کم باشه 
        توی هر مجلسی باشه ،شادی یا که غم باشه
        نمیدونم میخونی ، از چشاشون که دیر شده؟
        دیدن تورو میگم ، از انتـظار که سیر شده
        دست و پاها گم میشن وقتی صدانو بشنوند
        موقع اومدنت میخوان ســــرا رو بشکنند 
        آدمـــا آی آدما،اینو شنیدید  که میگن
         آقامون یه روز میان،دست همه رو میگیرن
        انتظار واسه آقا، چیز بدی نیس همیشه 
        معرفت تو اتنــظاره، نباشه که نمیشه 
        آخرش اینو بگم،نیای «مسیح» کم میاره 
        توی راست قامتـی پاها داره،خم میاره  
         
        دوستان عزیز از نظرات پر بارتان و نقدهای زیبایتان محرومم نکنید 
                                                                              مسیــــــــــــح
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1