جمعه ۲ آذر
|
دفاتر شعر عیسی نصراللهی( تیرداد)
آخرین اشعار ناب عیسی نصراللهی( تیرداد)
|
ای دربدر کوچه ی تنهای من و تو هیچ از عالم آفاق دلم مهر نخواهی؟ ای ظلمت شبهای دراز شب وحشت این چیست که دیگر تو نباشی و نتابی؟ یک نور نقوش دل خودخواه غرورت برد این دل مارا به غم و شر و تباهی؟ یک آه بلند از دل من شیهه کشیده بر تارک تندیس پر از رنج و نداری؟ گفتی که یکی راه زند بر دل این غار این کار نکردی و شدیم عالم فانی؟ آن سفره ی پر رنگ زمان یاد تو آید؟ خوردیم و بردیم، شدیم قاتل و جانی؟ رو بار دگر آی ، که این مغلطه ها نیز: بازیچه ی دردند و خرابات امانی؟ بر قفل فلک روشنی چشم تو گم شد این بود که دارا نشد از عالم باقی؟ فردوس برین نقد گناه دل من شد تقصیر دل ار شد نشود گنج تباهی؟ سودای خرد حجم حضورت نشود، لیک آن عاشق دلدار که شد عاشق لیلی؟ آخر ،سر من رفت به دیدار قیامت در محکمه حاضر بشد این قاتل جانی؟ داور که دراین محکمه اوراق درآورد آنجا بشدند " له" و " علیهم" ز لسانی؟ در گوشه ی مجلس شبهی داد ندایی: بر دار زنید ژنده ی دانای یمانی؟ در گوش دگر عاشق روزای جگر سوز آن سایه ی در سایه ی نادان سرابی؟ گشتند و گذشتند ودر این محکمه دیدند کان سایه درافتاده به دنیای شفاهی؟ گر بارقه ی نور بدی ، حق تو باشد: فردوس برینش زتو و حق جهانی؟ یک بار دگر خواب بدم لیک چه خوابی: آن خواب بلند من و اشباح سیاهی؟ نصراللهی/ سوم تیر نودوچهار
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.