مقدمه
مونس عشاق در حقیقت عشق
شولایی بافته از شوکران عشق بود
در تابناکی نور گوهری بر گلبرگ گل
در هیمه هزارمین سال که ققنوس بیافروخت
صلیب سرخ فهم گل و غنچه و خار و گلبرگ و غبغبه های
هر آنچه می روید به موسم گل .....
تصویرش روایت عارفی گشت در سکینه عشق
در مقام فنا و لقای مرکز اسرار حق...این عشق
منتهی در اثبات - "لذت و محبت "- فلسفه ای
به تکفیر جنید افتاد و حکم بر قتل او...
وای بر این روزگار او
اصل------------------
اولین گوهر تابناک آفرینش
عقل بود و هدیه ای از ذات حق به او
بخشیده شد سه صفت که باشند پدیدار ذات او
اول شناخت حق بود و .........
تعدیل گشت و شد .."حسن" ..نام او
در زایش ابر بهار از.."حسن "..این بهار
پدید آمد عمل خوب و خوانند نام .." نیکویی ".. بر او
دوم شناخت خود بود و .....
جلوه گر شد در سپیده دمان بر بام.. نام"عشق"
در هیکل دل نام او گشت .."مهر "..و شعار او
سوم شناخت آنکه نبود و .....
اما با بودنش ساختن ها باید کرد و قصه ها آغاز
.."حزن"..آمد به جان و .."اندوه"..گشت بر دل نام او
نتیجه -------
از حسن یوسف بود که پدیدار گشت کردار نیکوی او
از عشق زلیخا بود که افتاد مهر چو یوسف بر دل او
از جور نزدیکان عوض شد حسن و معنای کردار نکو
حزن بر جان یعقوب افتاد و اندوه بر دل چو پسران او
-------------
شولا: جامه گشاد و بلندی پوشیده بر جامه ای دیگر
شوکران: گیاهی است که مسومیت حاصل از عصاره آن عوارض شدیدی در پی دارد
هیمه: هیزم
ققنوس:مرغ افسانه ای با هزار سال عمر و منقار سوراخ سوراخ که آواز عجیب در می آورد و لحظه مرگ هیزم فراوان جمع می کند و با بال زدن زیاد هیزم آتش می گیرد و از خاکسترش ققنوسی جدید
سکینه :آرامش------جنید :نام خلیفه ای است