سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 2 آذر 1403
    21 جمادى الأولى 1446
      Friday 22 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۲ آذر

        چلچله ها

        شعری از

        علیرضا آیت اللهی

        از دفتر شعر نو پارسی نوع شعر نیمائی

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۹۴ ۱۷:۳۵ شماره ثبت ۳۷۹۳۲
          بازدید : ۹۸۳   |    نظرات : ۱۳۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر علیرضا آیت اللهی

        بسم الله 
        این دفتر متعلق به بنده کمترین نیست ؛ متعلق به همه ی اعضاء سایت است ؛ تعاونی است ، هرکس هرچه می خواهد و برای همکاران عزیز و ارجمند مفید می بیند کامنت کند ؛ و هرکس هم خواست میتواند کامنتی در تکمیل یا پاسخ کامنت وی بیاورد : آزادی بیان و مشارکت جمعی .
        گزینش و جمع آوری اشعار از سال 1344 شروع شده که بنده فقط 19 سال داشته ام و خواسته ام دفتر اشعار نو برای خودم بسازم . امٌا در صحٌت و دقٌتِ یادداشت آنچه که ، گاه به کمک دیگران ، انتخاب کرده ام مطمئنم ؛ و حتی یک در صد هم اشتباه ندارم . هر شعر مربوط به زمان انتشار خود است و ممکن است در طول زمان چند بار توسط شاعرش یا دیگران تغییر کرده باشد . این یک امر طبیعی است . منوچهر آتشی می گفت شعری را که در مجلٌه خودش ( تماشا ) چاپ کرده است در مجلٌه فردوسی تغییر داده و به شکل دیگری آورده اند ! و باز گویا خود به ویرایش مجدد آن پرداخته در دفترشعرش به صورتی کامل تر آورده و  ... مگر ما امروز همین کارها را نمی کنیم ؟! . شعر ، جامد نیست ... همه توانم را در طبق اخلاص گذاشته ام ؛ و نکته گیری ها نه تنها مسئله ای را حل نمی کنند بلکه ممکن است مسئله آفرین شوند .
        منابع شعر ها در آن زمان دفتر ( کتاب ) های شاعران ، جُنگ های شعر و مطبوعاتی ادواری چون مجلٌه پیام نوین ، مجلٌه سخن ، فردوسی ، تماشا و ...بوده اند که امروز برخی از آنان ، حتی در کتابخانه های ملٌی و مجلس شورای اسلامی ، در دسترس نیستند ، و در هرحال ضرورتی به ذکر آنان در اینجا ، که اصل بر اعتماد متقابل است ، نمی بینم ؛ مگر آنکه بخواهدمجوٌز رسمی بگیرد و ( به احتمال بسیار کم ) کتاب شود ...
        محمٌد زهری همدانشکده ای و آشنا ، منوچهر آتشی همکار اینجانب در رادیو تلویزیون سال 1355 ، رضا براهنی  استاد بنده ( فقط سه جلسه ) درترجمه ی انگلیسی - فارسی ،  و... بوده اند و گفتگوهائی صمیمانه با آنها و امثال این بزرگان داشته ام .
        از تشویق و ترغیب جناب آقای احمدیزاده و ادبائی دیگر ؛ و نیز همکاری برخی از مثبت ترین ، خونگرم ترین ، مشارکت پذیرترین ، مسؤولیت پذیر ترین ، خدمتگزارترین ، هرهنگدوست ترین و... مردمدوست ترین اعضاء سایت که خود مشاهده می فرمائید « به سهم خود » سپاسگزارم .
        ....................
        از : رضا براهنی
        مکالمات (2) : چلچله ها
        - چلچله ها به کجا می رفتند ؟
        - کوچ می کردند آقا ، کوچ .
        - کوچ پر چهچه این چلچله ها از چیست ؟
        - هیچ قربان ! از هیچ ، از هیچ !
        - من از این هیچ چه می فهمم ؟
        - چهچه چلچله ها را قربان !
        - راستی را که چه گستاخی مرد !
        هیچ ، هیچ است و جز این هیچی نیست !
        - راستی را که چه کم لطفید آقا .
        هیچ آژیر خطر ناکی است 
        که زبوق همه ماشین ها 
        بهوا بر می خیزد ؛
        هیچ تیراژه رقصنده خونی است در آفاق فضا
        - هیچ ؟ هیچ آخر ؟ کوچ از هیچ ؟
        - بله قربان ، هیچ
        کوچ از هیچ و هیچ از کوچ .
        این « چ » ها را قربان می بخشید :
        این « چ » ها چلچله ها هستند ،
        چلچله های جهانی کوچک .
        - راستی چهچه پر حوصله چلچله ها می کوچد ؟
        - بله قربان ، می کوچد .
        - چیست این کوچ پر از چهچهء چلچله ها؟
                                       کوچ صمیمیت ها
        - و صمیمیت چبست ؟
        - یادی از چلچله ها ، قربان !
        در کویری که به سرخی دو چشمان شماست .
        - تو چه گستاخی مرد !
        - بله قربان ، چاکر... هیچ ، تا فردا هیچ !
        --------------------
        از : پرویز اسلام پور
        چیزی نخواهم گفت !
        به بکارت سپید برفها
                                  اندیشیدن ،
        که چگونه ملکه ء دوشیزگی آفتاب
        بر آن می تابد ؛
        و مصب باریکی از شاخه ای
                                           گاه
        بر آن سایه می گسترد ؛
        و جاری نسیم که
                             بر فرازشان ایستاده
                                                      نظاره گر .
                              *
        چیزی نخواهم گفت -
        ای همه کسانی که
        از دور و نزدیک گرد آمده اید ،
        چرا که دانستن شما
        باکرگی  را به برفها باز نخواهد  بخشید .
        نخواهم گفت .
        و هرگز
        نخواهم گفت که چرا ؛
        بانوی بلند نور
        از قصرپرجلالش
                            مرا می نگرد ؛
        و دوشیزه زرین روز
        دست هایش را
        به من هدیه میکند
                            *
        راههای برفی تا جنگل ادامه دارند 
        و جای پاهایمان
        ستارگان را 
                       در برفها می کارد ؛
        و بکارت سپید برفها
                                پاره می شود .
                            *
        به بکارت سپید برفها
                                  می اندبشم ،
        که چگونه ملکه دوشیزگی آفتاب
        برآن می تابد . 
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر
        ۴۹ شاعر این شعر را خوانده اند

        فاطمه سادات بحرینی(بحرالغزل)

        ،

        علی غلامی

        ،

        علی اکبر فلاحی

        ،

        سودابه برزگر

        ،

        مصيب اشرف زاده ( صبور )

        ،

        مازیار نظری

        ،

        میثم دانایی

        ،

        جمیله عجم(بانوی واژه ها)

        ،

        امیدمرادی

        ،

        سیده نسترن طالبزاده

        ،

        علیرضا آیت اللهی

        ،

        صفیه پاپی

        ،

        علی دولتی

        ،

        رضا نظری

        ،

        مونس ارجمندی

        ،

        غلامرضا مهدوی(مهدوی)

        ،

        امیری کرمانشاهی

        ،

        جواد مهدی پور ( آزاده )

        ،

        اله یار خادمیان(صادق)

        ،

        سیده لاله رحیم زاده

        ،

        سعید چرخچی

        ،

        جوادرحیمی(راحم)

        ،

        امیر جلالی( ا م دی )

        ،

        شاهین لقایی(شاهین)

        ،

        نجمه طوسی (تینا)

        ،

        احمد رشیدی مقدم (گمنام)

        ،

        مریم شجاعی

        ،

        فرهاد مهرابی

        ،

        جعفر جمشیدیان تهرانی

        ،

        لـــــــــــــــیلا رنجبران

        ،

        عباسعلی استکی(چشمه)

        ،

        الناز مهدوی

        ،

        حجت اله یعقوبی(سکوت)

        ،

        محمد رضا نظری(لادون پرند)

        ،

        سپیده

        ،

        محمدجوادمنوچهری(گیدا)

        ،

        علی اسماعیلی

        ،

        فاطمه توکلی

        ،

        مسيحا

        ،

        عليرضا حكيم

        ،

        بهناز رستمي ( شهپر )

        ،

        علیرضا کاشی پور محمدی

        ،

        عباس برقی (جیرجیرک)

        ،

        سیدحاج فکری احمدی زاده(ملحق)

        ،

        سمانه نوری ( میترا )

        ،

        حسن قلاوندی

        ،

        سمیرا حاجی کمالی

        ،

        ایوب آگاه

        ،

        الهه نصیری زاده

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        میر حسین سعیدی

        لاله و گل نشانه از طرف یار داشت ااا بی خبر آمد چنان روی همه پا گذاشت
        ابوالحسن انصاری (الف رها)

        نرگس بخواب رفته ولی مرغ خوشنواااااااگوید هنوز در دل شب داستان گل
        میر حسین سعیدی

        رها کن دل ز تنهایی فقط الا بگو از جان ااا چو میری یا که مانایی همه از کردگارت دان
        نادر امینی (امین)

        لااله الا گو تکمیل کن به نام الله چو چشمت روشنی یابد به ذکر لااله الا الله چو همواره بخوانی آیه ای ازکهف بمانی ایمن از سیصد گزند درکهف بجو غاری که سیصد سال درخواب مانی ز گرداب های گیتی درامان مانی چو برخیزی ز خواب گرانسنگت درغار مرو بی راهوار در کوچه و بازار مراد دل شود حاصل چو بازگردی درون غار ز زیورهای دنیایی گذر کردی شوی درخواب اینبار به مرگ سرمدی خشنود گردی زدست مردم بدکار
        میر حسین سعیدی

        مراد دل شود با سی و نه حاصل ااا به کهف و ما شروع و با ه شد کامل اااا قسمتی از آیه سی ونه سوره کهف برای حاجات توصیه امام صادق ااا ما شا الله لا قوه الا بالله اال

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5