پنجشنبه ۱ آذر
|
دفاتر شعر علیرضا آیت اللهی
آخرین اشعار ناب علیرضا آیت اللهی
|
بسم الله
این دفتر متعلق به بنده کمترین نیست ؛ متعلق به همه ی اعضاء سایت است ؛ تعاونی است ، هرکس هرچه می خواهد و برای همکاران عزیز و ارجمند مفید می بیند کامنت کند ؛ و هرکس هم خواست میتواند کامنتی در تکمیل یا پاسخ کامنت وی بیاورد : آزادی بیان و مشارکت جمعی .
گزینش و جمع آوری اشعار از سال 1344 شروع شده که بنده فقط 19 سال داشته ام و خواسته ام دفتر اشعار نو برای خودم بسازم . امٌا در صحٌت و دقٌتِ یادداشت آنچه که ، گاه به کمک دیگران ، انتخاب کرده ام مطمئنم ؛ و حتی یک در صد هم اشتباه ندارم . هر شعر مربوط به زمان انتشار خود است و ممکن است در طول زمان چند بار توسط شاعرش یا دیگران تغییر کرده باشد . این یک امر طبیعی است . منوچهر آتشی می گفت شعری را که در مجلٌه خودش ( تماشا ) چاپ کرده است در مجلٌه فردوسی تغییر داده و به شکل دیگری آورده اند ! و باز گویا خود به ویرایش مجدد آن پرداخته در دفترشعرش به صورتی کامل تر آورده و ... مگر ما امروز همین کارها را نمی کنیم ؟! . شعر ، جامد نیست ... همه توانم را در طبق اخلاص گذاشته ام ؛ و نکته گیری ها نه تنها مسئله ای را حل نمی کنند بلکه ممکن است مسئله آفرین شوند .
منابع شعر ها در آن زمان دفتر ( کتاب ) های شاعران ، جُنگ های شعر و مطبوعاتی ادواری چون مجلٌه پیام نوین ، مجلٌه سخن ، فردوسی ، تماشا و ...بوده اند که امروز برخی از آنان ، حتی در کتابخانه های ملٌی و مجلس شورای اسلامی ، در دسترس نیستند ، و در هرحال ضرورتی به ذکر آنان در اینجا ، که اصل بر اعتماد متقابل است ، نمی بینم ؛ مگر آنکه بخواهدمجوٌز رسمی بگیرد و ( به احتمال بسیار کم ) کتاب شود ...
محمٌد زهری همدانشکده ای و آشنا ، منوچهر آتشی همکار اینجانب در رادیو تلویزیون سال 1355 ، رضا براهنی استاد بنده ( فقط سه جلسه ) درترجمه ی انگلیسی - فارسی ، و... بوده اند و گفتگوهائی صمیمانه با آنها و امثال این بزرگان داشته ام .
از تشویق و ترغیب جناب آقای احمدیزاده و ادبائی دیگر ؛ و نیز همکاری برخی از مثبت ترین ، خونگرم ترین ، مشارکت پذیرترین ، مسؤولیت پذیر ترین ، خدمتگزارترین ، هرهنگدوست ترین و... مردمدوست ترین اعضاء سایت که خود مشاهده می فرمائید « به سهم خود » سپاسگزارم .
....................
از : رضا براهنی
مکالمات (2) : چلچله ها
- چلچله ها به کجا می رفتند ؟
- کوچ می کردند آقا ، کوچ .
- کوچ پر چهچه این چلچله ها از چیست ؟
- هیچ قربان ! از هیچ ، از هیچ !
- من از این هیچ چه می فهمم ؟
- چهچه چلچله ها را قربان !
- راستی را که چه گستاخی مرد !
هیچ ، هیچ است و جز این هیچی نیست !
- راستی را که چه کم لطفید آقا .
هیچ آژیر خطر ناکی است
که زبوق همه ماشین ها
بهوا بر می خیزد ؛
هیچ تیراژه رقصنده خونی است در آفاق فضا
- هیچ ؟ هیچ آخر ؟ کوچ از هیچ ؟
- بله قربان ، هیچ
کوچ از هیچ و هیچ از کوچ .
این « چ » ها را قربان می بخشید :
این « چ » ها چلچله ها هستند ،
چلچله های جهانی کوچک .
- راستی چهچه پر حوصله چلچله ها می کوچد ؟
- بله قربان ، می کوچد .
- چیست این کوچ پر از چهچهء چلچله ها؟
کوچ صمیمیت ها
- و صمیمیت چبست ؟
- یادی از چلچله ها ، قربان !
در کویری که به سرخی دو چشمان شماست .
- تو چه گستاخی مرد !
- بله قربان ، چاکر... هیچ ، تا فردا هیچ !
--------------------
از : پرویز اسلام پور
چیزی نخواهم گفت !
به بکارت سپید برفها
اندیشیدن ،
که چگونه ملکه ء دوشیزگی آفتاب
بر آن می تابد ؛
و مصب باریکی از شاخه ای
گاه
بر آن سایه می گسترد ؛
و جاری نسیم که
بر فرازشان ایستاده
نظاره گر .
*
چیزی نخواهم گفت -
ای همه کسانی که
از دور و نزدیک گرد آمده اید ،
چرا که دانستن شما
باکرگی را به برفها باز نخواهد بخشید .
نخواهم گفت .
و هرگز
نخواهم گفت که چرا ؛
بانوی بلند نور
از قصرپرجلالش
مرا می نگرد ؛
و دوشیزه زرین روز
دست هایش را
به من هدیه میکند
*
راههای برفی تا جنگل ادامه دارند
و جای پاهایمان
ستارگان را
در برفها می کارد ؛
و بکارت سپید برفها
پاره می شود .
*
به بکارت سپید برفها
می اندبشم ،
که چگونه ملکه دوشیزگی آفتاب
برآن می تابد .
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.