سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 27 آبان 1403
    16 جمادى الأولى 1446
      Sunday 17 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۲۷ آبان

        پرواز تا یگانه ی یکتای بی نیاز

        شعری از

        حسین راستگو

        از دفتر از پریدن تا زمین نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ يکشنبه ۲۴ خرداد ۱۳۹۴ ۰۰:۰۹ شماره ثبت ۳۷۸۱۵
          بازدید : ۱۲۷۲   |    نظرات : ۵۱

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        اطراف را به ثانیه ها درک می کنم
        آینده را به قصد کنون ترک می کنم
        زنگوله های گلّه و نی های کودکان
        اصرار دختران دهاتی به سفره شان
        یک لحظه هم کنارِ تو می مانم آفتاب
        امروز هر چقدر که زیبنده ای بتاب
        همراه گله های گوزنم میان دشت
        با هر چراغِ سبز، به شاخم چه خوش گذشت
        دستی به قورباغه  کشیدم که نپّرد
        اما پرید روی دماغ چراغ زرد
        گاوی عمود بر من و تو ماق می کشد
        مردی که ساکت است  بر او داغ می کشد
        ساکت نماند و گفت ببین من چه ساکتم
        ماتیکِ سرخ زیر سبیل شرایطم
        حالم به هم نخورده ولی دور می شوم
        از حال می گریزم و مغرور می شوم
        .
        .
        .
         
        دستی به شیشه می زند و بوس می کند
        این کولی گدا چه مرا لوس می کند
        با تکّه های سوخته ی دست و پای خود
        با لحن باد خورده ی لخت صدای خود
        می گوید آخ سبز شده باز مشتری
        امشب چرا به زردی ماهت نمی پری؟
        این سرخی غروب برای تو نیست نه ؟
        رد شو خدای نهی  خدای تو نیست نه ؟
        سیلاب می زند به ستون شقیقه ام
        دیگر وکیل  شد بَلیِ سرد صیغه ام
        جاری شو در میان لباسم نبودنی
         بگذار عمه ها بنویسند کودنی
        اه ای خطورِ سایه ایِ صخره های کوه
        فرسنگ ها سکون شده ام زیرِ پای کوه  
        در قلبِ من ،مذاب تویی سنگِ آهنین
        سیّالیِ شراب، تویی ساکنِ زمین
        می دوشمت چنان که بزی سینه می دهد
        بعععع کن!  درختِ  گوشِ من آیینه می دهد
        می نوشمت، تو مادرِ پستانِ مادری
        ربِّ پدر،  تو نسبتِ ما و برادری
        ای ساکتِ همیشه ی بازارِ بردگان
        این جاست برده ی تو دهان وا کن و بخوان
        با این سخن، دوباره ترک خورد، کوزه ای
        آژیرها کشید ،نگهبانِ موزه ای
        دیگر نه امتحان، نه مراقب ،مهم نبود
        ردّ و قبول و کسبِ مراتب ،مهم نبود
        نقشِ عتیقِ بردگی از کوزه رفته بود
        شیرینِ مرگ را به جناقش گرفته بود
        ماهی به ناگهان ،متولّد شد و پرید
        تنگی بلور ،  آب به نقشِ جهان کشید
        دروازه های معبدِ بالای ابر، باز
        پرواز، تا یگانه ی یکتای  بی نیاز
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        نیما ابراهیمی
        سه شنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۹ ۱۹:۴۴
        عجب شعری
        تعجب می کنم
        خیلی زیباست و خیلی مهجور
        بسیار زیباست
        خندانک خندانک خندانک
        حسین راستگو
        حسین راستگو
        جمعه ۱۸ مهر ۱۳۹۹ ۱۴:۲۰
        خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک خندانک
        ارسال پاسخ
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        5