به سایه تکیه می کنم ذهن صدا می شود
به باد چنگ می زنم نبض نگاه می شود
خاطره کوچ می کند ، خنده سقوط می کند
بغض سلام می دهد هست فنا می شود
بود نبود می شود
سپید کبود می شود
آتش هر ترانه ام مدام دود می شود
من و هوا و آینه
من و گیاه و قاصدک
من و هزار بار بی کسی
بافته تمام عمر ، چه زود پود می شود
نوای نی به کوه ابر
تمام عاشقی به جبر
من از تو دور می شوم
کتاب سرگذشت من ، به آه ختم می شود .
امیر جلالی