روزهای خوبِ بی تکرار یادت هست؟
همنشینی های گل با خار یادت هست؟
شب کنارت گریه هایی دائماً مرموز
خواب با پلکی طراوت بار یادت هست؟
پا به پای هم به زیر روشنای ماه
رقصمان با گامهای تار یادت هست؟
چشم در چشم فلق تا بی کران راه
بوسه بر اندوه این بیدار یادت هست؟
توی چشمت ترسی از آینده بود اما
گفتم آن را هم به من بسپار ...یادت هست؟
از تو باید می گذشتم سمتِ شهرِ درد
بندگی در دستِ استعمار یادت هست؟
دور از چشمانِ هیزِ پنجره تنها
بوسه های پشتِ آن دیوار یادت هست؟
عاشقی با چشمهایی خیس از باران
زیرِ حجمی تیره از آوار یادت هست؟
دود کردی عمر و دور انداختی دل را...
آخرش مثل ِ تهِ سیگار ، یادت هست؟
من که از یادت پرم اما، تو شاید ... آه...
رفتنت از پیشِ چشمِ زار یادت هست؟
گفته بودم تا که دنیا هست پیشم باش
از من اصرار، از تو هم انکار ، یادت هست؟
***
ابیات آبی رنگ از بنده و ابیات فاخر قرمز رنگ از برادرم علی اسماعیلی