بعضی اوقات حرفی نیست برای گفتن جز گلایه های ... تو زبان من باش ، بگو پیش از انکه ...
((بیهوده رنج))
اهای روزگار خنجر مکش ز کین
بیهوده متاز بر این طریق که بازنده ای افسرده ام
عکس یادگاری ات بگیر کافیست بایستی به روی پیکرم
من " تا اطلاع ثانوی مرده ام "
کاش بیابی که نا برده رنج مرگ میسر است
برای من که از جهانی پا خورده ام.
گذشت از من و گذشتم از زمان
که برد روزگار بخت از من و من رخت از جهان برده ام
ادمی گاهی خریدار حرف خویش نیست
عقیده رنگ میبازد وقتی که خود باخته ای
زمانی زیر برگی سپید نگاشتم.
"زندگی زیستن خاطره هاست
روی پرهای زمان پرسه زدن
پر پرواز تو رنگیست که باور داری
اسمان پهنه ی نقاشی تو ..."
اما حال قصه رنگ دیگریست " سیاه مایل به مرگ"
تسلسل حزین خاطره ها که زیستن نداشت
روزگار هم برای همه پر پرواز نخواست
حکم داد " بعضی کرم ها هیچ گاه طلوع پیله را نمیبینند"
بازیچه سرنوشت بود سرشت من
هر چه خواستم برای خنده اش نخواست.
جواد مهرگان مجد
پ.ن
من ...