کوچه ی تنهایی
دیشب چه هوایی بود ، در کوچه ی تنهایی
آمد خبری در باد ، امروز تو می آیی
از همهمه و خنده ، از شوق فزاینده
هم کوچه ی ما پر شد ، هم کوچه ی بالایی
............................................
این کوچه ی بی رونق ، دیشب پر مهمان بود
پیراهن هر مهمان ، خیس از نم باران بود
مهتاب نبود اما ، از برق امید اینجا
چشم تر مهمان ها ، از دور نمایان بود
...........................................
از خاطره ها پر شد ، هر کوشه ی این کوچه
از شیشه شکستن ها ، تا کندن آلوچه
"وقتی سخن از ابرو ، بالای دو چشمش بود
خندیدی و پرسیدی ، ایراد به ابرو چه ؟ "
..........................................
یک روز در این کوچه ، همبازی من بودی
فالوده ی شیرین شیرازی من بودی
هم همسفری در خواب ، هم صبح به بیداری
در جمع سخن های ، آغازی من بودی
..........................................
بازیگر قهاری ، پیدا شد و خوابت کرد
با خنده فریبت داد ، با حیله مجابت کرد
با قصه و افسانه ، صد قصر دروغین ساخت
از آب گریزان و ، مجذوب سرابت کرد
...........................................
آن روز درونت گرم ، از آتش رفتن بود
هر چیز که می گفتیم ، مانند نگفتن بود
ما شاهد گلبرگی ، بودیم که می پژمرد
درچشم تو اما عشق ، در حال شکفتن بود
...........................................
رفتی و نفهمیدی ، پابند تو من بودم
دیوانه ی چشمان و ، لبخند تو من بودم
دل باختی و رفتی ، دلباخته ات ماندم
تو ، عاشق اگر بودی ، صد چند تو من بودم
..............................................
هر چیز که نشنیدی ، رفتی و خودت دیدی
چون جای سوال از ما ، از تجربه پرسیدی
هر خار که می کندی ، از دست پشیمانی
آنجا گلی از ما را ، در خاطره می چیدی
.................................................
امروز که می آیی ، آن لحظه چه روحانی است
هم کوچه چراغانی ، هم کوچ پریشانی است
دل آمدنت را هم ، در صحنه ی شک می دید
در معرکه ی تردید ، این پرده ی پایانی است