شنبه ۳ آذر
|
دفاتر شعر جعفر جمشیدیان تهرانی
آخرین اشعار ناب جعفر جمشیدیان تهرانی
|
اندوه دل غم زده خویش بجو
معلوم نگشت اگر ترا بیش بجو
لبخند کسان اگر ندیدی هر گز
علت ز لبان بسته خویش بجو
---
خوش باش و بنوش و خویش دلتنگ مکن
با خود همه عمر بی جهت جنگ مکن
آنگونه که آفریده گشتی میباش
خود را ز برای دیگران رنگ مکن
---
در کار جهان بسی سزد سنجیدن
خود بودن و خود کردن و خود گردیدن
بیچاره کسی که در جهان امروز
با ساز کسان دیگری رقصیدن
--
در زندگی تا توانی می کوش پسر
فرصت مده از دست چو آید در بر
با گوش دلت اگر بخواهی شنوی
آهسته زند فرصت دلخواه به در
-
بگذشته برفته بهتر افسانه کنی
آن تجربه کن نه خویش دیوانه کنی
بگذشته همان خانه مخروبه ماست
در خانه بگذشته چرا خانه کنی
--
گر دور جهان مرد به بن بست انداخت
از دست امید نی دهد نی خود باخت
با کوشش خود راه بیابد آخر
یا راه دگر از ته بن بست بساخت
---
جهل است که گشته ایم از قافله دور
هم پای شکسته هست و هم دیده کور
تا خاک نکرده اند تنها به قبور
این جهل و خرافه را سپارید به گور
---
گریان شده دل زین همه بدها دیدن
ممکن نبود گریه دل بشنیدن
دیگر نرود خنده بر این لب هر گز
با گریه دل مگر توان خندیدن
اینهم یک عاشقانه
تا کی بکشم ناز تو ای دلبر ناز
من بی تو و تو با دگرانت دمساز
هر صبح روم به بوسِتان تا بینم
لبخند تو در غنچه که میگردد باز
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.