سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

يکشنبه 4 آذر 1403
    23 جمادى الأولى 1446
      Sunday 24 Nov 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        يکشنبه ۴ آذر

        گفتگو خدا با بنده اش

        شعری از

        احمد رشیدی مقدم (گمنام)

        از دفتر دلسروده ها نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۱۴ فروردين ۱۳۹۴ ۲۱:۳۵ شماره ثبت ۳۵۸۰۶
          بازدید : ۳۶۹۳   |    نظرات : ۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر احمد رشیدی مقدم (گمنام)

        گفتگوی خدا با بنده اش
        زخاک و روح خود خلقت نمودم
        ملک را من به سجدت سر فرودم
        هنوز هـم حرف داری ؟
         
        بـرایت همسری بـا نـام حـــوٌا
        نمودم خلق اورا خوب و زیبا
        هنوز هـم حرف داری ؟
         
        بهشتی را برایت جای دادم
        چه زیبا مسکنی ما وای دادم
        هنوز هم حرف داری ؟
         
        چرا خوردی فریب مکر شیطان
        نبردی تو زمن آن روز فرمان
        هنوز هم حرف داری ؟
         
        فرستادم تورا از خانه بیرون
        شدی قدری زکار خو د پشیمان
        هنوز هم حرف داری ؟
         
        بدادم نعمتت خیلی فراوان
        خور و ، خواب ؛ رفاه ؛ امن ؛ ایمان
        هنوزم هم حرف داری ؟
         
        دلت را زعشق خود سرشار کردم
        به نیکی کـرد نت اصـرار کـردم
        هنوز هم حرف داری ؟
         
        برای دیدم در بــاز کــردم
        به دیدارم تــورا آواز کـردم
        هنوز هم حرف داری ؟
         
        خطا کردی ، نمودم من نهانش
        نمودم کــار نیـکت را عیانش
        هنوز هم حرف داری ؟
         
        زمین نا خورده ای دستت بگیرم
        ز احــوا لت همیشه من خبیرم
        هنوز هم حرف داری ؟
         
        ز فکرت گر نـکو باشد بصیرم
        تورا مـژده دهـد هر دم بشیرم
        هنوز هم حرف داری ؟
         
        به گفتم راه راست تو همین است
        یکی دشمن تورا هم در کمین است
        هنوز هم حرف داری ؟
         
        همیشه من تو را همیار هستم
        نمیدانی تورا غمخوار هستم
        هنوز هم حرف داری ؟
         
        به تو دادم نیکو دلی شاد
        هزاران نعمت و فرزند و اولاد
        هنوز هم حرف داری ؟
         
        صدایم گر کنی گویم جوابت
        تمام چیز را خـواهـم برایت
        هنوز هم حرف داری ؟
         
        اگر دلخور شوی نازت کشم من
        به سوی خویش هم بازت کشم من
        هنوز هم حرف داری ؟
         
        مریضی را زجانت دور سازم
        زغم ها من تورا مسرور سازم
        هنوز هم حرف داری ؟
         
        به گفتم رحم کن بر مستمندان
        فقیری را بدار مانند خـویشان
        هنوز هم حرف داری ؟
         
        به نیکی خدمت مادر پدر کن
        غرور کبر را از سر بدر کـن
        هنوز هم حرف داری ؟
         
        پدر را رنج میدادی تو بی حد
        همی کردی به مادر صحبت بد
        هنوز هم حرف داری ؟
         
        همه این کارها از تـو بدیدم
        تو کردی قهر و من نازت کشیدم
        هنوز هم حرف داری ؟
         
        قضاوت کن تو خود گمنام اکنون
        کدامین کار کـردی از دل و جان.
         
         
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1