سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

جمعه 14 دی 1403
    4 رجب 1446
      Friday 3 Jan 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        جمعه ۱۴ دی

        تقدیم به دختر خورشید

        شعری از

        فاطمه خواجویی راد

        از دفتر باغ نور نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ شنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۳ ۱۰:۴۸ شماره ثبت ۳۵۱۲۳
          بازدید : ۵۹۹   |    نظرات : ۱۸

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر فاطمه خواجویی راد

        با دختر خورشید هر شب این دلم پر می زند
        بر واژه های سبز چشمش این غزل در می زند
        شور و نشاط هر ردیفش بسته ی چشم ولی
        بی شک زبان ِ قافیه لب را به کوثر می زند
        روز ازل گل داده است آن واژه ی خوب خدا
        بانگ ردیف چشم اوالله اکبر می زند
        در بحر ِمفعولات  عشقش یک سپید رو سپید
        سمت نگاهش بر غزل از بام دلبر می زند
        آتش گرفته چشم خورشید زمین از داغ عشق
        از سینه آهی شعله ور طعنه به مجمر می زند
        دیوان شعرم واژگون از واژه های پر پر است
        شور غزل در دفترم  زهرای حیدر می زند
        شهر مدینه در سکوت از ساعت فقدان عشق
        مولا علی!تنهایی و یک چاه دیگر می زند
        تا انتها پیوند دارد  فاطمه با یا علی
        این کفتر باغ وفا شعر من پر می زند
        ×××××××××××××××××××××××××
        با چراغ لاه می سوزد نگاهش بی امان
        می رود در کوچه ها شاید پی یک بی نشان
        شکوه دارد شهر شب با دختر خورشید باز
        زیر تکرار ِصدای سرد آهن بی امان
        می شود با کاروان دردو رنج فاطمه
        نیمه شب هایش مدینه همنشین و هم عنان
        بر دل ِبشکسته ی مولای خیبر بند نیست
        کاسه ی صبر و قرارش ،تا خرابست پهلوان
        ساعتی هرگز نیاسود آسمان چشم او
        می شود ویران ِویران ،آشیان یک جهان
        فاطمه یا فاطمه ؛شوق علی شد در بقیع
        شد به میقاتت نظر کن !بر علی بی خانمان
        روضه ی رضوان  چشم مصطفایی فاطمه
        دست من دامان ِ تو ای با غ ِ جان ِآن جهان
        با غزل های ضمیرم می نویسم بی شما
        واژه هایند ابتر و تنها شمایی جاودان....
        ××××××××××××××××××××××××××
        به نام تو از پنجره ها گذشتم
        به خورشید به ماه
        دست دادم
        ترانه ها خواندم
        با سارها
        با سازها
        به نام تو واژه هارا پیمو دم
        وبه پای آب ها بوسه زدم
        سبز شدم
        روییدم
        گل دادم
        تکرار هوا را مکرر خواندم
        آهنگ رود ها را
        کشیدم به رنگ چشمانت
        به نام تو
        دهانم پر از ستاره
        سرم از پنجره ها
        پر شد
        و اما بی تو
        چه بگویم بی تو
        گم شدم در فدک غربت
        در سکوت یخ زده شهر
        بهارم به سیاهی رفت
        در لب طاقچه شب پژمردم
        بدون شکوفه ی روز
        ای همه تو
        به نام تو یا طمه ....
        با دختر خورشید هر شب این دلم پر می زند
        بر واژه های سبز چشمش این غزل در می زند
        شور و نشاط هر ردیفش بسته ی چشم ولی
        بی شک زبان ِ قافیه لب را به کوثر می زند
        روز ازل گل داده است آن واژه ی خوب خدا
        بانگ ردیف چشم اوالله اکبر می زند
        در بحر ِمفعولات  عشقش یک سپید رو سپید
        سمت نگاهش بر غزل از بام دلبر می زند
        آتش گرفته چشم خورشید زمین از داغ عشق
        از سینه آهی شعله ور طعنه به مجمر می زند
        دیوان شعرم واژگون از واژه های پر پر است
        شور غزل در دفترم  زهرای حیدر می زند
        شهر مدینه در سکوت از ساعت فقدان عشق
        مولا علی!تنهایی و یک چاه دیگر می زند
        تا انتها پیوند دارد  فاطمه با یا علی
        این کفتر باغ وفا شعر من پر می زند
        ×××××××××××××××××××××××××
        با چراغ لاه می سوزد نگاهش بی امان
        می رود در کوچه ها شاید پی یک بی نشان
        شکوه دارد شهر شب با دختر خورشید باز
        زیر تکرار ِصدای سرد آهن بی امان
        می شود با کاروان دردو رنج فاطمه
        نیمه شب هایش مدینه همنشین و هم عنان
        بر دل ِبشکسته ی مولای خیبر بند نیست
        کاسه ی صبر و قرارش ،تا خرابست پهلوان
        ساعتی هرگز نیاسود آسمان چشم او
        می شود ویران ِویران ،آشیان یک جهان
        فاطمه یا فاطمه ؛شوق علی شد در بقیع
        شد به میقاتت نظر کن !بر علی بی خانمان
        روضه ی رضوان  چشم مصطفایی فاطمه
        دست من دامان ِ تو ای با غ ِ جان ِآن جهان
        با غزل های ضمیرم می نویسم بی شما
        واژه هایند ابتر و تنها شمایی جاودان....
        ××××××××××××××××××××××××××
        به نام تو از پنجره ها گذشتم
        به خورشید به ماه
        دست دادم
        ترانه ها خواندم
        با سارها
        با سازها
        به نام تو واژه هارا پیمو دم
        وبه پای آب ها بوسه زدم
        سبز شدم
        روییدم
        گل دادم
        تکرار هوا را مکرر خواندم
        آهنگ رود ها را
        کشیدم به رنگ چشمانت
        به نام تو
        دهانم پر از ستاره
        سرم از پنجره ها
        پر شد
        و اما بی تو
        چه بگویم بی تو
        گم شدم در فدک غربت
        در سکوت یخ زده شهر
        بهارم به سیاهی رفت
        در لب طاقچه شب پژمردم
        بدون شکوفه ی روز
        ای همه تو
        به نام تو یا طمه ....
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        3