درود خدمت دوستان گرامي
و اما دوباره تيمور پس از قريب بيست و شش سال در سال 778 ه . ق به بهانه ي پرداخت نكردن خراج به لر كوچك حمله كرد ، كه در آن زمان اتابك ملك عزالدين كه مردي پاك سيرت و خردمند بود حكومت مي كرد و در آباداني و حفظ سرزمين در مقابل قشون تيمور و عثماني كوشش زياد نمود ، پاسداري آنان براي غرب كشور شايسته ي تقدير است
---قسمت دهم منظومه فلاخن و شمشير
حمله ي تيمور به خرم آباد
عزالدين اتابك امير امين
كه بود آبرو بهر اين سرزمين
لران را اميري خردمند بود
شكوهش مثال دماوند بود
شهي با شكوه و شجاع و دلير
به هنگام پيكار مانند شير
لرستان پر از داد گرديد از او
دل مردمان شاد گرديد از او
يكي داد گر همچو جمشيد بود
به بخشندگي مثل خورشيد بود
به آسايش مردم آن ديار
همه سعي خود را گرفتي به كار
ندانست كس منزل غم كجاست
صداي غم از هيچ كس بر نخاست
به شهر و به دشت و به كوه و به رود
به پا بود آهنگ و شور و سرود
همه عاشق و پاسدار وطن
به هنگام سختي كنار وطن
دل مردم از عدل او شاد بود
لرستان ز تدبيرش آباد بود
دل شاد با هم بَرِ چشمه سار
به شادي مكيدند خون انار
پر از نعمت و گل همه كوه و باغ
نجستند هرگز ز ماتم سراغ
خرامان غزالان به ناز و شكوه
به دشت و به صحرا به دامان كوه
بز و ميش و آهو فراوان در او
همه كبك و تيهو خرامان در او
شد آن قلعه چون تاج بر بام شهر
كه پيدا نمي شد نظيرش به دهر
ز گرداب سنگي و آب روان
هر آن كس كه مي خورد مي شد جوان
از آن سنگ بنوشته و پامنار
نشان از تمدًن دهد اين ديار
از آن آبشاران دهم اين خبر
چو گيسوي ياران به روي كمر
كمان ابروان دلبر و سيمتن
پري پيكران مست و شيرين سخن
نشستند باهم به نزديك رود
لبان پر ز خنده به گفت و شنود
فزون از چهل سال كوشش نمود
در دوستي را به گيتي گشود
از آوازه ي عدل و امنش ، جهان
براي تجارت به هر سو روان
به تيمور آن صاحب تخت و تاج
ندادند حتي جويي هم خراج ...