نگاه میکنمت بی صداتر از قبلی
دقیق تر که شدم اصل یا که نه جعلی
نفس نمیزنی اما هوای هر نفسی
از امتداد نگاهت شکسته بغض کسی
دچار سرزنشم از خیال تو خیسم
به شکل ملتهبی دائما دگردیسم
تو حرف میزنی از پشت قاب شیشه ایت
و من که میروم اکنون بخواب شیشه ایت
میان کوچه صمیمی تر از همیشه منم
که حلقه میزنمت بین دستها و تنم
به بوسه می کُشی ام بی جهت تر از هربار
و غرق در تو شدم زیر سایه ی دیوار
به غیر خنده ی تو لعن هرچه بود و نبود
که نقض فلسفه بعد از وقوع عشق تو بود
دوباره با هم از آن کوچه هم گذر کردیم
هوای گریه شدیم عاشقانه سر کردیم
یکی تو گفتی و صدبار من به تو گفتم
بدون بودن تو من به گریه می افتم
نگاه خیره ی تو خنده های کنج لبت
ستاره ای شدنم در هوای نیمه شبت
میان کوچه کسی جز من و تو باما نیست
چقدر دیدن چشمان تو تماشاییست
که ماه خیمه زده دور مشکی چشمت
و ابر خیره در آرامش پر ازخشمت
جهان نمای عمیقی از عشق ما دونفر
بگو بدون من اکنون نمیروی به سفر...
که ناگهان همه جا محو در سیاهی شد
دوباره رفتی و پایان من تباهی شد
به لرزه می پرم از خواب و شکلی ازهیچم
به دور سایه ای از بودن تو می پیچم
صدای گریه ای اما تنیده در گوشم
جهان خلاصه شده در میان آغوشم
که قاب عکس تورا بی بهانه میبوسم
منی که بی تو در این حجم درد می پوسم