سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

سه شنبه 13 خرداد 1404
    7 ذو الحجة 1446
    • شهادت حضرت امام محمد باقر عليه السلام، 114 هـ ق
    Tuesday 3 Jun 2025

      حمایت از شعرناب

      شعرناب

      با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

      هرگز لبخند را ترک نکن حتی وقتی ناراحتی، چون هر کسی امکان دارد عاشق لبخند تو شود. گابریل گارسیا مارکز

      سه شنبه ۱۳ خرداد

      نامه ای به امام زمان

      شعری از

      حنظله ربانی

      از دفتر دل نوشته نوع شعر دلنوشته

      ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۳ ۲۳:۴۴ شماره ثبت ۳۴۰۲۵
        بازدید : ۵۸۸   |    نظرات : ۴۱

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه


        (((( به نام پروردگاری که بهترین ناجی را برای نجات بشریّت از منجلاب فساد و ظلم آفرید .  ))))
       
           « خسته ام آه ای طبیب آشنا   
           تا به کی امروز  و  فردا  می کنی
           لختی از  دهلیز قلبم  بگذری     
           قفل های  بسته را  وا  می کنی »
       
               ای بهار منتظَر !  عمری  است که زمین بی وجود مبارک شما ، پاییزی است  ، دیری است که گرد و غبارهای یأس و نا امیدی ، بر پیکرة آلوده به گناه منتظرانت نقش بسته  و تنها  ظهور شما  را می طلبد که این تن های آلوده را پیراسته و منزّه گرداند .
       
             از بس که نام ( جمعه ) را شنیده ایم و هفته به هفته  آن را به انتظار نشسته ایم  تا شاید جمال نورانی تان را به نظاره بنشینیم ، دیگر خسته و ملول شده ایم .  
       
              آقا جان ! پس کی از پشت این ابرهای غیبت تان خروج می کنید و با  بادهای اراده ی پولادینتان آن ها را کنار می زنید و  رخساره ی خورشید گونه تان  را نمایان می سازی و باران رحمت بی دریغتان را به ما بندگان عاشق پیشه تان که اگر چه با گناهان بی شرمانه مان  تیشه بر قلب نازنینتان زده ایم ، ارزانی می دارید .
       
             آه !  که دیگر تحمّل دیدن خونابه تان به هنگام غروب را نداریم ؛ آن دم  که خورشید وجودتان در افق های فراق مأیوسانه نگاه دل شکسته اش را  از ما می گیرد  ...  و به وضوح می دانیم که این توده های لاله گونی که هر عصر  ، هنگام غروب در رخساره ی خورشید نمایان می شود ، همان اشک خونین شما امام بزرگوارمان است که نشأت گرفته از  ظلمت و تاریکی و جهلی است که فضای فتنه انگیز وجودمان  را فرا گرفته ...
       
             به راستی که چه بد پیروانی هستیم  ما !!!  خود را به ظاهر شیعه و مُرید و یار قافلة  اهل بیت می نامیم  ولی در خفا شریک دزد اهریمن می شویم و  با اعمال ریاکارانه و آغشته به تزویرمان  ، کوفی وار آب در آسیاب دشمن می ریزیم  و  اشک خونین بر رخساره تان سرازیر می کنیم .
       
             وای بر ما ! وای بر ما رهروان کج رفتار که این صحنه های تلخ را می بینیم و همچنان غافل و درمانده ....
       
            دیگر نای شنیدن  این جملة تکراری « شاید این جمعه بیاید شاید... » را نداریم ، دیگر باور این مصراع برایمان سخت و دشوار گشته از بس که انتظارتان به دازا کشیده شده است  ؛ آسمان دنیایی مان عمری است که توده های ابری غیبت تان را فرا گرفته است امّا دریغ از این ابرها که اراده  و قصد باریدن ظهور حضرت تان را ندارند  ...
       
             ببار ای باران زلال الهی ؛ ببار و زمین  از این همه آلودگی بشوی ... ببار  و این جمله ی مبارک   « اللهم عجّل لولیّک الفرج » را برایمان جامه ی عمل بپوشان .  
       
      «  همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی          
         به  پیام آشنایی  بنوازد آشنا  را   »
       
                                                                                                                   دی ماه 93
      ۱
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      1