بسم الله الخالق النور من النور
تقدیم به محضر نورانی امام حسن مجتبی (صلوات الله علیه)
صبحدم بود و نشیمن جسته بودم در چمن
مست بودم از شمیم لاله و یاس و سمن
آهوان در دشت سرمست از گل و سودای عشق
موج می زد در دل بی تاب شان مشک ختن
غرق بودم در غم سبز شهید کربلا
غوطه می خوردم به ذکرآن شه ظلمت شکن
ناگهان نالید بلبل از سر شاخی بلند
واله و شیدا و مفتون کرد ساز این سخن
گفت خاک کربلا دارد سلام و بوسه ها
از ارادت بر غبار خاک مولایم حسن(علیه السلام)
سبط اکبر روح مولایم امیرالمومنین(علیه السلام)
زینت دوش محمد(صلی الله علیه و آله) آن نبی موتمن
پور زهرا (علیهاالسلام)صاحب حوض محمد در بهشت
رابع آل عبا است آن کریم ذوالمنن
آن که نور پاک او می گفت تسبیح خدا
قبل خلقت پیش تر از صنع اعصار و زمن
چون که او زیر عبا پیوست با آن چهار یار
حضرت باری(جلّ جلاله) زعرش خود ندا فرمود: «من
آسمان ها و زمین و ماه و خورشید و فلک
بحر و فلک و آنچه هست از آشکار و مستکن
این همه اسباب را هرگز نیاوردم به خلق
جز به اِسناد محبت ورزی این پنج تن»
آری آن نور هدایت شد کریم اهل بیت(علیهم السلام)
مجتبای عهد گشت و نام شیرینش حسن(علیه السلام)
شیر خورد او از زبان و دست احمد تا گرفت
پرورش زان نور عالی در روان و در بدن
بعدها دید او که دشمن چون به سیلی دست برد
آن زمانی که به کوچه شد به زهرا(علیها السلام) راهزن
دید او در کودکی پهلوی مادر چون شکست
با هجوم اشقیا بر حرمت بیت الحزن
دید او شیر خدا را بی محابا می برند
دست بسته می کشند او را ز گردن با رسن
داد بوسه با حسین(علیه السلام) او بر دو پای مادرش
آن زمان که مرغ روحش رفت پرّان از بدن
بود در تشییع پنهانی مادر حاضر او
حیرتا زین ابتلای زودرس در آن محن
کودکی بگذارد در دوران غصب و مرد شد
گشت در صبر علی مرتضی(علیه السلام) او ممتحن
نیکمردی شد کریم و نیک سیما چون نبی (صلی الله علیه و آله)
جمله هستی گرد آن شمع فروزان انجمن
مرتضی صولت به صفین و جمل پیکارجوی
شهسواری شیرپیکر بود آن لشکرشکن
علم او بی منتها و حد به اطراف وجود
حلم او بی حصر و فرساینده جمله فتن
حق مجسّم در وجودش بود و تنها می نمود
جهدها کرده است بر این دستگاه اهرمن
دوستان بی بصیرت بیشتر از دشمنان
رنجه کردند آن ولی را از جفای خویشتن
بر امام عالم اما خانه هم ناامن بود
رخنه هرزان و بی رحمان ببین در این چمن
طشت شد از لاله پرخون جگر ؛ آه ای امام!
لعن دائم باد بر آن خائنان فتنه زن
از ورای قرن ها نام عزیز مجتبی
هست بر ارکان طاغوت زمان لرزه فکن
تیرهای بغض و جهل او را نشانه رفته اند
تیر بارد همچنان بر جان آن گلگون کفن
هیچ پروا نیست آنان را ز ربّ و اهل بیت(علیهم السلام)
زین عداوت گشته عالم غرقه در ظلم و غبن
قبر او مهجور و ویران مانده در کنج بقیع
شیعه آل علی(علیهم السلام) بر خود قبا کن پیرهن!
جمله در کارند تا جان ها از او غافل شود
آه شیعه زین مصیبت روی خود را لطمه زن!
موج طعن و فتنه و تهدید و تخریب و دروغ
گرچه اول می نماید چیره و بنیادکن
لیکن عزّت بهره جاوید اهل البیت(علیهم السلام) شد
چند روزی صبر باید کرد در حال حزن
یا رب از رحمت به من منت گذار و بذل کن
جان بی مقدار من را در ره آقا حسن(علیه السلام)
عفو کن کوه گناهم تا کنم او را صدا
شرم آلوده به وقت رفتن جان از بدن
رستگاری کن نصیب دوستان اهل بیت(علیهم السلام)
یک نظرهم التفاتی کن به حال زار من
نعمت درک فرج را بر من ارزانی بدار
نصرت قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف)بفرما بر جهان سایه فکن
مهدی اکنون در هوای آن کریم اهل بیت(علیهم السلام)
بی خود افتاد از شمیم لاله و یاس و سمن
غبار دستگاه حسینی
مهدی رستگاری
بیست و پنجم آذر یکهزار و سیصد و نود و دو شمسی (صفر 1435 ه.ق)