يکشنبه ۴ آذر
سرگشته احساس شعری از امید
از دفتر آیینه ای از جنس دود نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ جمعه ۷ آذر ۱۳۹۳ ۲۳:۵۱ شماره ثبت ۳۲۲۰۵
بازدید : ۶۸۳ | نظرات : ۱۴
|
|
هرچند که سرگشته احساس چو یاسم
چون سرو ز بیداد خزان نیست هراسم
گل بودم و در دامن صد خار نشستم
عمری است که من دو ست ز دشمن نشناسم
آن دوست دیرینه مرا دشمن جان بود
آن کس که مرا کاشت سپرده است به داسم
شاداب ترین گل به چمن بودم و صد حیف
با هر خس و خاشاک نمودند قیاسم
با من سخن از دانش بی مایه مگویید
دلخسته ز هر مدرسه و درس و کلاسم
من کیستم و چیستم و بهر چه هستم؟
از دست برفته است دگر هوش و حواسم
هر قطره اشکم به جگر می زند آتش
این چشمه آب است که جاری شده یا سم؟!
آسوده ببندید دگر مصحف خود را
من حسن ختام سخنم، سوره ناسم!
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.