يکشنبه ۲۷ آبان
خیابان های شهر... شعری از مهرشاد احمدی
از دفتر نسل من نوع شعر دلنوشته
ارسال شده در تاریخ جمعه ۳۰ آبان ۱۳۹۳ ۱۲:۴۸ شماره ثبت ۳۱۹۵۷
بازدید : ۵۶۲ | نظرات : ۲۵
|
آخرین اشعار ناب مهرشاد احمدی
|
در خیابان های شهر
زنی در حال گذر بود
و کودکی چند ساله
که دستش در دست مادر بود...
کودکی گم شد در شلوغی ها
و زنی با آرایش کمی از حد گذشته
برای چشم چران ها دلبری می کرد...
پ.ن:
* لطفا هر برداشتی نشود چون منظور به عموم نبوده و نیست...
فقط حتی به تعدا کم هم وجود دارن و دیدنش عذاب آور...
* می ترسم از فردایی که در پیش است...
* - به کجا چنین شتابان؟
گون از نسیم پرسید
- دل من گرفته زینجا
هوس سفر نداری
زغبار این بیابان؟
-همه آرزویم اما
چه کنم که بسته پایم
به کجا چنین شتابان؟
-به هر آن کجا که باشد
بجز این سرا، سرایم!
- سفرت بخیر اما
تو و دوستی خدا را
چو ازین کویر وحشت
به سلامتی گذشتی
به شکوفه ها، به باران
برسان سلام ما را!
"شفیعی کدکنی"
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.