يکشنبه ۴ آذر
چونان یک زوج کبوتر شعری از محمد حسین پژوهنده
از دفتر شعرناب نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ سه شنبه ۲۷ آبان ۱۳۹۳ ۱۹:۱۲ شماره ثبت ۳۱۸۹۴
بازدید : ۴۳۵ | نظرات : ۳۸
|
دفاتر شعر محمد حسین پژوهنده
آخرین اشعار ناب محمد حسین پژوهنده
|
قالت. .قلت بلي!
- قالت أما كنت الّذي عاشقتني ؟ قلت بلي!
- قالت أما كنت بمن والهت لي؟ قلت بلي!
- قالت أتاني ليلة من يفتديني مهجته
- فأجرته أفلست ذاك المفتدي ؟ قلت بلي!
- قالت بليل غاسق اطرقتني متآ´يساً
- فاجنحت باسمة لك هل تدّري ؟ قلت بلي!
- قالت أماكنت الّذي ايّاي تستعقب اذا
- كنت افرّ بشاطيءٍمن لجّة. قلت بلي!
- قالت بِكيت وذَيت اذ واعدتني فيماخلت
- الا´ن هلتذكر لما واعدتني ؟ قلت بلي!
- قالت أتانا من كرامٍ يوم ذا، مستخطب
- و أبي' ابي فألح هل تدري به ؟ قلت بلي!
- قالت أما كنّا كزوج حمامة في أيكة
- نسقي من البَرَد النّهيم بملتقي ؟ قلت بلي!
- قالت أماكنت تناجيني: لعمري شعرتك
- ماكنت أشبع شمّها في عيشتي. قلت بلي!
- قالت (منكسرة) فمابالي وبالك لانذوق حلاوة
- من لقمة فيها وجدت بشعرتي ؟ قلت (مستخجلا ) بلي!
برگردان شعر از عربی به فارسی:
گفت... گفتم آری
- گفت تو نبودی که در گرو عشق من بودی؟ گفتم آری
- گفت تو نبودی که شیفته من بودی ؟ گفتم آری
- گفت یک شب کسی آمد که جانش را فدای من می کرد
- پس او را من پناه دادم آیا تو آن فداگر نیستی؟ گفتم آری
- گفت در یک شب تاریک نومیدانه در زدی
- من تبسم کنان تو را زیر پر گرفتم این را می دانی؟ گفتم آری
- گفت تو نبودی که مرا تعقیب می کردی
- آن گاه من در ساحل دریاچه می گریختم؟ گفتم آری
- گفت آن زمانی که به این و آن مرا در گذشته وعده دادی
- الان آیا آن وعده ها را به خاطر داری؟ گفتم آری
- گفت شخص محترمی برای خواستگاری من آمد
- و پدرم امتناع داشت ولی او اصرار داشت او را می شناسی؟ گفتم آری
- گفت آیا ما هردو مثل یک جفت کبوتر در یک آشیانه نبودیم
- که در قرارگاه از خنکای بزاق یکدیگر می چشیدیم؟ گفتم آری
- گفت تو نبودی که در گوشم می گفتی به جان تو این مویت
- از بوییدن آن هرگز در زندگی سیر نخواهم شد؟ گفتم آری
- گفت (دل شکسته) پس من و تو را چه می شود که حلاوتی
- نمی چشیم بخاطر لقمه ای که مویم را در آن دیده ای؟ گفتم (شرمناک) آری
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.