ترس ...
ترس دارم ...
ترس ...
از زمین ...
از زمان ...
از آنچه تو بهتر می دانی ...
از آنچه تو قسمت می دانی ...
اعتقادم قسمت نبود ...
تلاش بود ...
رنج بود ...
هدف بود ...
نشد ...افتاد به گردن قسمت ...
من قسمت نمی خواهم ...
هدفم را می خواهم ...
فقط هدفم ...
اصرار دارم ... آری اصرار ...
دلیلش را تو می دانی ...
بد قولی در ذات من نیست ...
ترس هم در ذاتم نبود ...
مجبورم کردی ...
مجبور ...
غم هم در ذاتم نبود ...
مجبورم کردی ...
مجبور ...
قلمم فقط از درد می نویسد ...
از غم ...
از رنج ...
آری قلمم زخم خورده است ...
شادی برایش سنگ نمک است این روزها ...
بد قولی در ذات من نیست ...
بد قولی را تحمیلم مکن ...
از اجبار خسته ام ...
خسته ...
می ترسم ...
آری می ترسم ...
از هر آنچه از هدف به لاله هایم آشناست ...
لحظه شماری می کنم ...
برای پایان ...
پایان این کابوس ...
زنده به گور شدم در زیر خروارها ترس ...
ترس از آنچه رازیست میان ما ...
من و تو ...
تو و من ...
ما ...
پایانش دست توست ...
همچو آغازش ...
راه را تو نشان دادی ...
پوچ نمی خواهم ...
بن بست نمی خواهم ...
من پایان می خواهم ...
آخرین انتظارم نزدیک است ...
من پایان می خواهم ...
هدف ...
یا ...
مرگ ...
انتخاب با تو ...
انتظار با من ...
Amir_Sw
شنبه - ۱۰ آبان ۱۳۹۳
12:40:56 AM