چهارشنبه ۲۸ آذر
اشعار دفتر شعرِ جوهر تنهایی شاعر امیر شمشیریان
|
|
همانجا که به دیوار تکیه دادی ...
همانجا که به دیوار حسودی کردم ...
|
|
|
|
|
من پاییز را می کُشم ...
من احساس را می کُشم ...
پاییز فصل من است ...
مرگ حق من است ...
|
|
|
|
|
چند وقتیست در دیار دلم جای شعر خالیست ...
اما سکوت کر کننده اش ...
گویی فضا را آهنگین کرده ...
|
|
|
|
|
عصر جمعه ...
بی تابی دل ...
خستگی ...
انتظار ...
مروارید ...
|
|
|
|
|
ترس ...
ترس دارم ...
ترس ...
از زمین ...
از زمان ...
از آنچه تو بهتر می دانی ...
|
|
|
|
|
چند روزیست دل گیرم...
از زبان...
از قلم...
از دلهوره ی واژگان...
|
|
|
|
|
سکوت ...
آری سکوت ...
.
.
.
|
|
|
|
|
خدایا ...
نقطه سر خط ... ؟!
مسیرم را عوض کردی ؟!
تو بردی ...
خیالی نیست ...
|
|
|
|
|
لب بگشا بشکن صدای این سکوتت را
چیزی بگو مادر تا ببینم من سرورت را...
|
|
|
|
|
شکسته ام...
پوچ و خسته ...
خسته...
شکسته...
|
|
|
|
|
دلم گرفته...
از سنگینی نگاه این همه نامرد...
اعتماد این بلا را بر سرم آورد...
|
|
|