سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 28 فروردين 1404
    19 شوال 1446
      Thursday 17 Apr 2025

        حمایت از شعرناب

        شعرناب

        با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

        ساده ترین درس زندگی این است ،هرگز کسی را آزار نده.ژان ژاک روسو

        پنجشنبه ۲۸ فروردين

        اپیزود

        شعری از

        سیده نسترن طالب زاده

        از دفتر "مِرلــــــــــــــــــــــوهای کاغذی" نوع شعر غزل

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۲۵ مهر ۱۳۹۳ ۱۵:۴۸ شماره ثبت ۳۰۹۱۰
          بازدید : ۶۹۸   |    نظرات : ۴

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه

        "کران کاهرنگ خسته ی رقصان!"
        به کدامین فصل ِ هر بیگاه...بیگناه!
        به پایان میرسی...؟
         
         
        دامان  شرجی  پاییزان!
          در کدورت چشمان بیفروغ بادها...
        در فغان
        چون  حضیض ِ سکوت هایی...
        تا  هنوز... از دیروز
         نقش ماهتاب  بر  اندام سبزِ  شالیزهایی...

         نبض بوسه ی باران!
        تقدس کیمیایی فردا...
         ناخوداگاه  آه ها...
        ...
         با بودن چنان
        مرور واپسین وهم کوهستانم
        در انسداد نفس های شرقی دریا
        در حسرتی سهمگین ...از آرامشِ رخوت بار جلبکها....
        حتی درانگاهی که
        با گیسوانی مجعد....
        با جرعه های  جهالت زده
        در جنونی مواج جاریند...
        و در  بهت ممتد اعصار،،،
         از پشت شبهای مردمکهایم
        ،سراب میشوند....
        و چُنان راز زخم آگین نگاهی سرد...
        بر  انجماد قله های گنگ در زنجیر
        ،،،خیره اند
        و
         بر پروازهای کوچک سلیمها...
        دلواپس و هراسناک...
        در سودای موعد یک کوچ...
        از  سپیدی فریادهای کاسپین...
        و غربت پیر-درختان مهجور  نارنجستان...
        و خرمالوهای وحشی در خزان...
        و  خوابی ابدی...
        در خراش کبود زمستان
        من ! مسافری تا شمالی ترین دهکده ی   انسان
        و " تو"
        تمام فریاد های روشن فقدان...!!!
        من  بدعت!؟
        تو نور؟؟
        ... طمئنینه ای در  کبور!
        .
        .
        .
        باز نوشت:
        من "ن"  و خون شبرنگ  "قلم"!
        و تو
        تمام  "و ما یسطرون"...
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1