سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

دوشنبه 2 مهر 1403
    20 ربيع الأول 1446
      Monday 23 Sep 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        دوشنبه ۲ مهر

        من چه می دانستم ؟

        شعری از

        کیوان رادفر

        از دفتر دل نوشته ها نوع شعر نیمائی

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۳ ۱۵:۴۵ شماره ثبت ۳۰۸۶۱
          بازدید : ۳۵۹   |    نظرات : ۲۲

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر کیوان رادفر

        من چه می دانستم ؟
        من چه می دانستم ؟
        سفری کور و پر از وحشت و خون
        به بلندای قرون
        در ازای گنهی بی مقدار
        مزد یک غفلت و نا فرمانی است ؟
        من چه می دانستم ؟
        که در این دارِ مجازاتِ زمین ،.....
        اسب رهوار زمان همچون باد
        قرن ها می تازد
        ولی این راه پر از دلهره را
        سرِ پایانی نیست.
        قرن ها گفتم و اما
         اینک
        صد هزاران هم رفت.......
        روز اول که مرا می راندی
        گنهم کوچک بود
        اشتباهی همه از خامی یک کودک بود
        ولی امروز وجودم شده سرشار گناه
        دست هایم شده آلوده به خون های خودم
        خون پاک هابیل
        اولین حاصل تبعید من از در گاهت .....
        شد سر آغاز پلیدی هایم.
        من چه می دانستم ؟
        که بر این سفره رنگین زمین
        راز ماندن ، خون است ؟
        سالها کُشتم و کُشتم
        تا از این مهلکه جان در ببرم
        تو چنانم کردی ،
        که خودم قاتل و هم مقتولم
        همزمان ظالمم و مظلومم
        گاه فرعون ، زمانی موسی
        مدتی کاوه و روزی ضحاک
        خود  حسینم گهی و گه شمرم .........
        روزی از روی حسد
        نور چشمان پدر را خاموش
        در ته چاه خیانت کردم
        روز دیگر ز کج اندیشی خود
        تیغ بر فرق عدالت کردم
        من خودم را کشتم ....
        رنج من کافی نیست ؟
        که دگر باره مرا وعده ی دوزخ دادی ؟
        مگر آن میوه ی ممنوعه چه بود ؟
        آنچه خوردم تو بگو سهمِ که بود ؟ ....
        که مجازات من از روز ازل تا امروز
        در نگاه دل پر کینه ی او کافی نیست ؟!!
        گاه می اندیشم .........
        شاید اینها همه خوابی است
        پریشان و سیاه
        شاید از ترس همان میوه ی ممنوعه
        که خوردم دیشب
        وهم  و کابوس و خیالات ،
        چنان بختکِ سنگین ، به سرم افتاده است
        و پس از رویش خورشید سحر
        دست پر مهر تو با بخشش بی پایانت
        چشم های نگرانم را باز
        می گشاید به همان گلشن زیبا که از آن آمده ام !!
        خوش خیالم من .....هااااااااااااااااا ؟
        ۱۰
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0