سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 6 دی 1403
    26 جمادى الثانية 1446
      Thursday 26 Dec 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        پنجشنبه ۶ دی

        غدیر

        شعری از

        اله یار خادمیان(صادق)

        از دفتر یاس نوع شعر مثنوی

        ارسال شده در تاریخ جمعه ۱۸ مهر ۱۳۹۳ ۱۷:۵۳ شماره ثبت ۳۰۷۱۰
          بازدید : ۴۶۰   |    نظرات : ۵۰

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر اله یار خادمیان(صادق)

        عید غدیر را پیشاپیش به تمام مردم ولایت مدار تبریک عرض مینمایم:
        ((بیعت شکنی با عهد نامه ی غدیر))
         
              گر نمی شدپاک پیمان غدیر       
              دین نمی شد تکه تکه بی مسیر
              چون علی در خانه زندان می شود
              خانه ی حق بی نگهبان می شود
              دل سیا هانی که غرق کینه اند
              دشمن  تابیدن آئینه اند
             
             کوچه ی بازار تهمت باز شد
              حیله ها بار دگر آغا ز شد
              محور حق محوران بن بست شد
              دور دور  مردم بد مست شد
              آسمان را زیر پا له  کرده اند
              شهر رانامردمان ده  کرده اند
              ازکران تا بیکران طو فانی است
              بی علی امید و  ایمان فانی است
                
             چون بسیرت نیست صورت میخرند
             چشم های بی  بصیرت میخرند
             حرفهای بی عبارت  باز هم
             شعر های بی مهارت باز هم
             در عبادتهای عا دت مانده اند
             بنده های تا ابد  شرمند ه اند
             کد خدای روستا را چاکرند
             پینه بر پیشانی  اما کافرند
                   
            خواب سنگین کم زخواب مرگ نیست
            ریشه ی پوسیده یار برگ نیست
            زشت و زیبائی برابر  می شود
            شیر و خون در هم شنا ورمی شود
            شهر دل را خانه ی شب می کنند
         تربیت را نا مر تب   می کنند
         آب را از باغ بیرون کرده اند
         برگ را با داغ هم خون کرده اند
         گر حقیقت  بود سر فصل امور
         کی کسی می کرد از مولا عبور
                
         روی چشم کور ابرو می کشند
         جغد را با چشم آهو می کشند
         عشقها را  طره ی  مو ساختند
         باغ با گلهای بی بو ساختند
         موج در حرف و لغت انداختند
         سادگان را در غلط انداختند
         گر امیر عشق در مردم گم است   
        این نشان از خامی آن مردم است
         
         آدمیت  واژه ای معکوس شد
         ننگ مهر دفتر نا موس شد
         عقلها را  بی ترازو می کشند
         مرد  را با زور بازو می کشند
         عقده ها با هم تبانی میکنند
         آسمان را بایگانی می کنند
         در لجاجت زندگانی کرده اند
         علم دارند و ندانی کرده اند
         گر علی صدر قضاوت می نشست
         دست پست بی عدالت می شکست
         
         تلخ و نا بخشودنی شد سرگذشت
         خون دل فواره زد از سرگذشت
         عقل و  منطق را به زورآورده اند
         نور را با جبر کورآورده اند
         نیمه ی شیطانی نی ساز شد
         شاه دل زندانی سر باز شد
         سایه از خورشید بالا تر، نشست؟
         شرک از تو حید وا لا تر ، نشست؟
         سفره ی کف، روی دریا باز شد
         خطبه های دف طنین اندازشد
         گر علی آیینه دار روز بود
         عشق در هر جدولی پیروز بود
         
        صورت آیینه وارو کرده اند
        شرم را در اصل جارو کرده اند
        در شب سرد توَهم مانده اند
        بی خبر از ساقی و خم مانده اند
        خسته باشیم و شکسته تابکی
        رشته ی از هم گسسته تا بکی
        موریانه در میان خانه هاست
        زخم دل از دشنه ی بیگانه هاست
        گر به ظاهر دلنوازی میکنند
         پشت پرده فتنه بازی میکنند
         گر علی می ماند بر صدر هِرَم
         تا همیشه بود انسان محترم
         
        از همان روزی که لج آغاز شد
        بازی بازار کج آ غاز شد
        روشنی در طینت خفاش نیست
        مکر زاغ و جغد و روباه فاش نیست
        باز رسم جا هلیت نصب شد
        قبل جای قابلیت نصب شد
        باز طغیان  منیّت پا گرفت
        رقص تیغ جا هلیت پا گرفت
        گر نمی شد مسخ پیمان غدیر
         مرد میمون باز کی می شد امیر
         
        نور حق نور چراغ موش نیست
        شعله رنگین کمان خاموش نیست
        عشقبازی با خرد همراه نیست
        عشق مانند هوس کوتا ه نیست
        ای پرستوهای  درشب مانده ، های
         درد آغوشان در تب مانده، های
        همسفر با یاس پرپر بوده ایم
        غرق در خون کبوتر بوده ایم
        سالها دل در پی دل داشتیم
        خون دل خوردیم اگرگل کاشتیم
        دست های با ولایت خسته نیست
         عارف اهل درا یت خسته نیست
         درجدال  خشم وطوفان کوه  باش
         بر سر امواج ها نستوه باش
        باز مردی آسمانی روح هست
        چیره دستی ازتبار نوح هست
         
        ۱
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        2