کالاها
نیمه عریان به بازار عرضه می گردند
اما وقتی زباله شدند
با حجاب کامل در مسیر بازیافت قرار می گیرند
....................................................................
می دانم روزی در جدال با کلمات
کشته خواهم شد
و در فراسوی فرا مرزها،فرامرزها
جنازه ام خظ تیره ای می شود
بر صحن تبرک یافته ی افکار
..............................................................
اندیشه ی شلاق
از زبان تو معنا می پذیرد
معنایی از چهاپایان
کلماتت سپری هستند
تا زخم ها را
در کالبد آدمیان به حاشیه افکنی
.................................................................
سقوط زندگی نردبان ریل
در راستای دیگر
تندباد آهن
و سوت ممتد که هوشیاری را خواب می کند
.....................................................................
برای جلب نظر تو کافی بود
خود را زمین می زدم
برای تو زمین خوردن،
نوع دیگر پیروزی است...
............................................................................
چهره ها تغییر می پذیرند
رطب ها،خرما می شوند
اما هسته ها همانند که بودند
.....................................................................
چند آسمان خراش
چند باران مصنوعی
آه،انسان های آینه نما
و...
چیز دیگری
روی سر زمین جا نداشت
تنها مرگ است که ارزشی در سینه زمین دارد