يکشنبه ۲ دی
|
دفاتر شعر حجت اله یعقوبی(سکوت)
آخرین اشعار ناب حجت اله یعقوبی(سکوت)
|
نگفتمت؟!
بس درز گرفته ای گوشه ها و کناره ها را
شکاف ها و گسل ها و اقیانوس ها
در میانه
ناپیداست؟!،
و دیگر
گزینشی، نه!،
که آسمانِ گرگ و میش و
زمینِ دهان گشوده
گواهند،
که ناگاهان
چشم از دیدن و
زبان از گفتن
فرو خواهد ماند؟!،
نگفتمت؟!
تا تو را به تماشای سپیده بخوانم
چون پرنده بودم و سرخ گلو
بر درختی سبز
و پنجره ای باز
به آبی ی بی کران!...
و در بی زمانی ی اکنون
زندانبان زندان خویشتن ام
بی هیچ پنجره ای
هیچ رنگی...
نه شیشه ای
و نه سنگی...؟،
اکنون
این منم!
مصیبت زده
واژگون
در دره ی عمیق مرگ!
چه بگویم؟!
به شکرانه ، "این که ...هنوز... زنده ام؟!"
من از سودای پسوریازیس
آفتاب را بر نمی فتاتم!!!
به نافرمانی ام اکنون!،
به مطالبه ی حق خویش!،
به خاک خویش! ، نشسته!
"ناگاهانم! "
با خدای خویش
تنها!!!
دیگر
نه آرزویی مانده، نه فریادی
که مرگ را نگریسته ایم
رو در رو!
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.