سه شنبه ۲۲ آبان
کاش می توانستی؛ تقدیم به استاد، رضا محمدی(شب افروز) شعری از
از دفتر شعرناب نوع شعر
ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۱۴ ارديبهشت ۱۳۹۰ ۱۳:۵۴ شماره ثبت ۲۸۹۹
بازدید : ۷۲۰ | نظرات : ۲۳
|
|
این لبانِ انگبینی را تبسم پس چرا، مرده ست؟
کاش برای طعنه اش داشتم به لب های براماسیده ام، خندی!
تو می توانی، در پس گریه هایم یک ستون یاس سپید که دست بر گردن اند و مرده اند را ببینی؟!
تو می توانی، خطوط پیشانی ام را معنی کنی؟!
تو می توانی، دانه دانه مو هایم، که مانند کشتزار گندمی آفت زده ست را رقم بزنی؟!
اما تو می توانی تصویر مبهوتم را، بر دیوار کلبه ام که خاموش است و آبستنِ ز فریاد است و ویرانی! را تصور کنی!
کاش می توانستی افسوس که نمی توانی!...
پژواره درغربت موهوم =========== دلنوشته ا ی است ناقابل است. تقدیم به مردی قابل و محبوب داداش گلم اقارضا محمدی شب افروز عزیز که همه دوست اش دارند.
|
|
۱ شاعر این شعر را خوانده اند
Guest
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.