شاپرک بال بال زد
زیرگنبد کبود
یه عنکبوت
می تنید تارعنکبوت
دنیا را کرده بود بهر شاپرکا ، زغنبوت
هرروز درمیون تارهاش ،
کلی شاپرکهای ، زیبا و رنگوارنگ بود
هرروز در تارهاش ،
کلی پرواز، مینمود هبوط
عنکبوت پرواز را میخورد و،
ز آن جان میگرفت
اما در ازای آن ،
ازجانِ رخنه کرده در بالِ پرواز،
یکریز جان میگرفت
اما او با اینهمه راضی نبود
با ورود به تارهایش ،
روحها میرفتند به راهِ عمود
یک روز عنکبوت ،
جان شاپرکی را از او ربود
قبل ازجان کندن ،
شاپرک بال بال زد
خانه ی او را درید
خودش حبس شد بین آن
دگرعنکبوت بود و،
حال و احوالِ سقوط
خواست با تارِ لعنتیش
عوض گردانَد سقوط را به ثبوت ،
اما مابین هوا ، زبانی چسبناک ،
جانِ قاتل را ربود
راستی آن تقدیر چه بود ؟
آفتاب پرستی بود به رنگ شاخه ها
آن کلَک برشاخه ای نشسته بود
دراین دنیا ، هرطوری با دیگری تا بکنید ،
با شما تا میکنند
درود بر خدای خالق
همچنین بر ره و رسم آن خدای خوب درود
بهمن بیدقی 1403/8/18
دراین دنیا ، هرطوری با دیگری تا بکنید ،
با شما تا میکنند
آموزنده است
پاینده باشید