سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 9 فروردين 1403
    19 رمضان 1445
    • ضربت خوردن حضرت علي عليه السلام، 40 هـ ق
    Thursday 28 Mar 2024
      به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

      پنجشنبه ۹ فروردين

      آداب یاری

      شعری از

      داوود امیری متخلص به عاشق لرستانی

      از دفتر غزلیات عاشق نوع شعر قصیده

      ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۳ ۱۳:۰۵ شماره ثبت ۲۸۹۸۲
        بازدید : ۴۰۷   |    نظرات : ۲۲

      رنگ شــعــر
      رنگ زمینه
      دفاتر شعر داوود امیری متخلص به عاشق لرستانی
      آخرین اشعار ناب داوود امیری متخلص به عاشق لرستانی

      ای مهدی صاحب زمان دور از تو ام دورم ز جان
      تا کی به لبها الامان تا کی بمانم بی نشان
      دور از تو اما با تو ام،خاکم به زیر پای تو
      فرمانروای دل تویی جسم مرا هستی تو جان
      صدها قصیده صد غزل،از وصف حسنت عاجز است
      ای روح دنیا العجل،ای شاه شاهان الامان
      جایت در اینجا خالی است،یک لحظه دوری سالی است
      با میم و ها یک دالی است،یا بعد آنان شد عیان
      در راه مولا کار کن،شیطان تن را خوار کن
      در پای نفست خار کن،با دل بگو صاحب زمان
      اسرا بخوان شب جمعه ها،از دار دنیا شو رها
      جان و دلت را کن فدا،گو العجل را با زبان
      با جام عشقش مست شو،از نیستی یک هست شو
      با راه او یک دست شو،دوری یکن از این و آن
      چون رفته ای تا طور او،آیا تو دیدی نور او؟
      داری به دل از شور او،یا شور داری از جهان؟
      در بحر او طوفان کجا ، سوراخ بر کشتی چرا
      ای ماهی یونس نیا،اینک به خضرم میهمان
      گویم از او افسانه ها،دارد به دلها خانه ها
      دامست بی او دانه ها،بی او توان ها ناتوان
      چون مصطفی کردار او،زهرای اطهر یار او
      آداب قرآن کار او ،هرگز نگنجد در گمان
      رفتار او حیدر نشان،او جان من جان جهان
      هم شاه دل هم شاه جان،هم این چنین و هم چنان
      ای آفرینش را نگین،ای باعث ایمان و دین
      کی بی تو میماند زمین،کی بی هست این آسمان
      زارم بیا یاری بکن،درمانده ام کاری بکن
      باران لطفت را ببار،چون خشک شد این بوستان
      نوحی به کشتی جهان،هم پیر باشی هم جوان
      هم در زمین و آسمان،پیدا تو باشی هم نهان
      من سوختم در ماتمت،آخر بمیرم در غمت
      امّا تو قبل از مردنم،یک بار من را هم بخوان
      دجّال دارد فتنه ها،راهم کن از راهش جدا
      یک ایمنی من را بده، از فتنه ی آخر زمان
      دستم بگیر ای دست گیر،ای بی مثل ای بی نظیر
      من با تو هستم چون بهار،دور از تو میباشم خزان
      پایان این شعرم چنین،میگویم ای جویای دین
      دوری کن از شیطان و نفس،تا او دهد خود را نشان
      ۶
      اشتراک گذاری این شعر

      نقدها و نظرات
      تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


      (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
      ارسال پیام خصوصی

      نقد و آموزش

      نظرات

      مشاعره

      کاربران اشتراک دار

      محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
      کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
      استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
      0