سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

چهارشنبه 4 مهر 1403
    22 ربيع الأول 1446
      Wednesday 25 Sep 2024
        مقام معظم رهبری سید علی خامنه ای و انقلاب مردمی و جمهوری اسلامی ایران خط قرمز ماست. اری اینجا سایت ادبی شعرناب است مقدمتان گلباران..

        چهارشنبه ۴ مهر

        آن واژه پاک

        شعری از

        عباس بر آبادی

        از دفتر رویش نوع شعر

        ارسال شده در تاریخ دوشنبه ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۰ ۱۲:۰۷ شماره ثبت ۲۸۵۷
          بازدید : ۹۰۲   |    نظرات : -۱

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر عباس بر آبادی

        زنگ ادبیات علی ساکت بود
        در جمع، ولی انگار خودش تنها بود

        معلم رو به علی کرد، گفت:
        علی، درس دیروز صرف فعل بود و زمان
        بلدی؟
        خوانده ای؟

        علی باز ساکت بود
        انگار کشتیش غرق شده، محو تماشای افق، غصه اش پیدا بود

        معلم به علی گفت:
        نشنیدی؟
        چه شده گنگ و منگی
        ها! اینجایی!؟؟


        علی اما آرام، با بغض گلو گفت:
        فعل سه صورت دارد

        گذشته آن ، دیروز است
        از وا ژه ما، حاصل ساده تکرار من و او، لبریز است

        حال، همین الان است
        که در آن هر کسی، انگار به کا ری مشغول است

        آینده آن، فرداهاست
        مادرم می گوید، حاصل این روزهاست

        باز سکوتش ممتد شد
        معلم این بار اما، با کمی مهربانی گفت:
        خوب ،علی، می گفتی
        صرف کن فعلی را که در آن فاعل آن خود بودی

        علی اما اینبار صدایش لرزید
        زود نگاهش را ز معلم دزدید

        کمی بعد گقت،
        دیروز
        من او را دوست داشتم
        او مرا دوست داشت
        ما همدیگر را دوست داشتیم

        ساعت اما، هی گشت و گشت
        گرمی آن دستها، سبزی آن روزها، آخر گذشت

        بعد وقتِ اندکی، امروز شد

        من او را دوست دارم
        او آن غریبه را دوست دارد
        آنها همدیگر را دوست دارند

        لیک ترسم همه از فرداهاست
        صرف این فعل حاصلش یک عمر تنهایی،مرگ همه رویاهاست

        روز فردا اما، می دانم

        من او را دوست خواهم داشت
        او آن غریبه را دوست نخواهد داشت
        آنها همدیگر را دوست نخواهند داشت

        درکلاس همهمه ای گنگ برپا شد
        معلم اما این بار ساکت شد، سکوتش ممتد شد


        بعد با بغض فرو خورده به آرامی گفت:
        علی، درک زمان آسان نیست
        فعل افراد انگار وا ژه ای گویا نیست

        صرف فعل تو، صرف فعل همه است
        اگر آن فعل صرف نمی شد
        آن پاک انکار نمی شد
        تو پر از خاطره بودی
        او پر از خاطره بود
        .
        .
        من پر از خاطره بودم
        ۰
        اشتراک گذاری این شعر
        ۳ شاعر این شعر را خوانده اند

        Guest

        ،

        میثم الهی خواه(قاصدک باران)

        ،

        طاها محبی (حزین)

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        1