جمعه ۳۰ آذر
رنج یاسمن شعری از صادق عماری
از دفتر من و تو نوع شعر غزل
ارسال شده در تاریخ جمعه ۲۳ خرداد ۱۳۹۳ ۰۲:۳۹ شماره ثبت ۲۷۱۹۵
بازدید : ۷۵۸ | نظرات : ۲۲
|
آخرین اشعار ناب صادق عماری
|
رنج یاسمن
دفتر فریاد
دیدی که هفتاد شدم
تو هم شدی شصت و پنج
نه ساله گفتم با حسن
بازی مکن ای یاسمن
گفتی چه مانع ، دوست من
آن شب نه شامی خوردم
تا صبح گریه کردم
با آن همه درد و رنج
=
در کوچه بازی کردیم
ای کاش با هم ماندیم
غافل ز دنیا چون مست
بیگانه از هرچه هست
از روزگاران پست
دنیا میشد همانجا
زمان میشد بی معنا
زندگی میشد بی رنج
=
تو رفته بودی از ما
کاشکی نماندم تنها
کوچه برای من تنگ
دلها مگر شدند سنگ
دنیای زیبا بی رنگ
تو که نبودی آنجا
زندگی شد جانفرسا
پر از غم و پر از رنج
=
دیری نشد که آنروز
یک روز سخت و جانسوز
آمدم با چه حالی
دیدم که خانه خالی
حالم شدش بی حالی
از غصه افتادم زمین
هرچه بدی ها در کمین
این زندگی چه بغرنج
=
من مانده ام وفادار
در انتظار دیدار
روزی به خوابم دیدمت
مانند گل من چیدمت
بوکردمت گلدونمت
اما تو مثل یک سراب
رفتی ز من با یک شتاب
من مانده ام با این رنج
=
تنها خیال خام من
ناشی شد از مرام من
شاید به بینم من تورا دگر بار
اشکم ز چشمم شد روان چو رگبار
بر گونه ها و رخسار
نگاه من به پنجره
دیدار تو پر خاطره
دور میکند ز دل رنج
=
اینگار کسی دیگر نبود
جانم به غم خو کرده بود
ماه رفته بود از آسمان
خورشید سیه شد ناگهان
اثر نماند از کهکشان
خسته من افتاده کنار
گریه کنم با آه و زار
خو کرده ام با این رنج
=
بر یاد تو من مانده ام
با این خیالم زنده ام
کی من فراموشت کنم
من با نگاهی قانعم
اما همیشه با غمم
دانم تو را دیدن محال
این هم خیال است در خیال
کی می رهم من از رنج
|
|
نقدها و نظرات
تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.