سایت شعرناب محیطی صمیمی و ادبی برای شاعران جوان و معاصر - نقد شعر- ویراستاری شعر - فروش شعر و ترانه اشعار خود را با هزاران شاعر به اشتراک بگذارید

منو کاربری



عضویت در شعرناب
درخواست رمز جدید

اعضای آنلاین

معرفی شاعران معاصر

انتشار ویژه ناب

♪♫ صدای شاعران ♪♫

پر نشاط ترین اشعار

حمایت از شعرناب

شعرناب

با قرار دادن کد زير در سايت و يا وبلاگ خود از شعر ناب حمايت نمایید.

کانال تلگرام شعرناب

تقویم روز

پنجشنبه 30 فروردين 1403
    10 شوال 1445
      Thursday 18 Apr 2024
        به سکوی پرتاب شهرت و افتخار ،نجابت و اقتدار ... سایت ادبی شعرناب خوش آمدید مقدمتان گلباران🌹🌹

        پنجشنبه ۳۰ فروردين

        هذیان

        شعری از

        عاطفه فلاح

        از دفتر اشک ها و لبخندها نوع شعر افراغ اندیشه

        ارسال شده در تاریخ چهارشنبه ۷ خرداد ۱۳۹۳ ۱۴:۴۰ شماره ثبت ۲۶۸۰۰
          بازدید : ۵۴۷   |    نظرات : ۳۶

        رنگ شــعــر
        رنگ زمینه
        دفاتر شعر عاطفه فلاح

        روزها را ببين مضخرف تر از ديــروز
        مـــا  بر اين روزگار نمي شويم پيروز
         
        تو غصه مي خوري و آنها جشن مي گيرند
        ببين آن دو نفر را كـه دارند از خوشي مي ميرند!
         
        هر روز بي حوصله تر از فردايي كه مي آيد
        دلت هر روز آرزويي جديد مي خواهد
         
        عكس هاي دو نفره ي بعضي ها را ببين
        شايد مخاطب تو هم، پشت آيينه كرده باشد كمين
         
        ببين روزگار ِ تو و تنهايي هايت را
        شايد اين زندگي ماست كه مي رود به فنا
         
        هميشه خوشي ها براي ديگران است و بــَس
        بدبختي زير سايه ي ماست كهمي چرخد دست به دس
         
        عشق بازي هاي خياباني ديگران را ببين
        تو چشم هايت را ببند و اين عياشي ها را نبين
         
         
        دلبري هاي آن دخترك ِ مو بُلـَند
        كه چه نازهايي مي كند ، بـَه، چه لـَوَند!
         
        تو چنان سرت را پايين انداخته اي
        كه انگار كـُل ِ زندگي ات را باخته اي!
         
        بيا از خــَر ِ شيطا ن‌ ِ دنيا پايين تر
        ببين جهنم را حراج زدند ،از اين بدتر؟!
         
        تمام روز را به حسرت مي گذراني و خسته اي
        چنان تنهايي كه انگار ميوه اي كه درون هسته اي!
         
        دنيا ساز مخالف مي زند روي نـُت هايت
        ببين مردم را كه تـَبَر مي زنند روي بُت هايت
         
        تمام دنيا همين است كه مي بيني
        تو از شاخه هاي خالي چه چيز مي چيني؟!
         
        دنيا تنها براي ديگران بود كه غم نداشت
        و اِلا براي ما جز غم و حسرت  چيز ِ ديگر نداشت
         
         
        92/8/26
         
         
         
         
        ۶
        اشتراک گذاری این شعر

        نقدها و نظرات
        تنها کابران عضو میتوانند نظر دهند.


        (متن های کوتاه و غیر مرتبط با نقد، با صلاحدید مدیران حذف خواهند شد)
        ارسال پیام خصوصی

        نقد و آموزش

        نظرات

        مشاعره

        کاربران اشتراک دار

        محل انتشار اشعار شاعران دارای اشتراک
        کلیه ی مطالب این سایت توسط کاربران ارسال می شود و انتشار در شعرناب مبنی بر تایید و یا رد مطالب از جانب مدیریت نیست .
        استفاده از مطالب به هر نحو با رضایت صاحب اثر و ذکر منبع بلامانع می باشد . تمام حقوق مادی و معنوی برای شعرناب محفوظ است.
        0