روزها را ببين مضخرف تر از ديــروز
مـــا بر اين روزگار نمي شويم پيروز
تو غصه مي خوري و آنها جشن مي گيرند
ببين آن دو نفر را كـه دارند از خوشي مي ميرند!
هر روز بي حوصله تر از فردايي كه مي آيد
دلت هر روز آرزويي جديد مي خواهد
عكس هاي دو نفره ي بعضي ها را ببين
شايد مخاطب تو هم، پشت آيينه كرده باشد كمين
ببين روزگار ِ تو و تنهايي هايت را
شايد اين زندگي ماست كه مي رود به فنا
هميشه خوشي ها براي ديگران است و بــَس
بدبختي زير سايه ي ماست كهمي چرخد دست به دس
عشق بازي هاي خياباني ديگران را ببين
تو چشم هايت را ببند و اين عياشي ها را نبين
دلبري هاي آن دخترك ِ مو بُلـَند
كه چه نازهايي مي كند ، بـَه، چه لـَوَند!
تو چنان سرت را پايين انداخته اي
كه انگار كـُل ِ زندگي ات را باخته اي!
بيا از خــَر ِ شيطا ن ِ دنيا پايين تر
ببين جهنم را حراج زدند ،از اين بدتر؟!
تمام روز را به حسرت مي گذراني و خسته اي
چنان تنهايي كه انگار ميوه اي كه درون هسته اي!
دنيا ساز مخالف مي زند روي نـُت هايت
ببين مردم را كه تـَبَر مي زنند روي بُت هايت
تمام دنيا همين است كه مي بيني
تو از شاخه هاي خالي چه چيز مي چيني؟!
دنيا تنها براي ديگران بود كه غم نداشت
و اِلا براي ما جز غم و حسرت چيز ِ ديگر نداشت
92/8/26